۱۳۹۱ بهمن ۴, چهارشنبه

هراس (2)



مثل فروشگاهی پر از اجناس لوکس و تمیز که هر بار به سمت هر طبقه ای میریم باز هم با ترس، تاریخ انقضای هر خوراکی رو چک می کنیم. شاید در بدو ورود به فروشگاه با انتخاب های زیادی روبرو هستیم اما طبقه ها فاصله ی میان ما و انتخاب های اصلی را همین طور هی بیشتر و بیشتر می کنن تا جایی که دیگه به زندگی در همون فروشگاه تن می دیم.






در بلاگ قبلی از ترسی گفتیم که دیوارها رو می سازه. اما همه ی ترس ها لزوماً به بالا بردن این دیوار و خراب کردنش منتهی نمی شه . ترس از ناشناخته ای پشت این دیوار هم هست و روبرو شدن با آن روی دیگر این سکه ست و این ترس ها تا جایی که جرات روبرویی با ناشناخته ی پشت دیوار رو پیدا کنیم، ادامه پیدا می کنه. ترس امروز از دیوار محکم و ایستاده ای نیست که برای فروریختنش نیاز به ابزار داشتیم. در واقع ابزار رو به دست آوردیم برای شکستن دیواری که می شکست، اما امروز حتی ابزارها هم کارساز نیستند چون این دیوار نه استوار و محکم و شکننده، بلکه بسیار نرم و منعطف هستش و با هر بار حمله برای از بین بردنش، فقط شکلش عوض می شه و حتی سعی می کنه مامنی باشه برای ترس های بیرون و پشت دیوار، ولی در واقع این ما هستیم که یک قسمتی از دیوار شده ایم. 
محمد مالجو، اقتصاد دان خلاق ایرانی، بحثی رو مطرح می کنه در مورد سه ناکالا که امروزه به کالا تبدیل شده اند. طبیعت ، پول و کار انسان. این موارد سه ناکالا هستند که در نظم موجود به کالا تبدیل شده اند و به تعریفی دیگر کالاانگاری می شوند. بحث طبیعت و پول که حدیث مفصل خود رو داره، اما آن بخشی که به این نوشته مربوط می شه، بحث کار و در تلفیق با هراس، مبحث هراس از بیکاری رو مطرح می کنه. کالا شدن کار انسان می تونه تبعات مشخصی داشته باشد که امروزه گریبان گیر همه ی افراد است. فرق این کالا (کار انسان) با پفک نمکی بسیار زیاد است. نخست در توضیح اینکه چرا کار کالاست، می شه اینطور گفت که اگر مفروض بگیریم که صبح فردی به سر کار می ره و شب از کار برمیگرده، یک دستمزدی رو دریافت می کنه، پس حتماً چیزی رو برده و به فروش رسونده و شب برایش دستمزدی دریافت کرده. این چیز یا همان کالایی که فروخته شده ، همون کاره. اما این کالا یک فرق اساسی و جدی با کالاهای دیگر مثل پفک داره. اگر پفک رو کسی نخره ، به جایی بر نمی خوره و خب پفکه دیگه نخریدی و نخوردی ، چون خوشت نیومده. ولی اگر کسی نتونه کارش رو بفروشه  و کسی خریدارش نباشه، یک سری تبعات در پی داره، مثل اینکه ممکنه فرد مشکل اجاره ی خونه پیدا می کنه و یا مشکل تغذیه خواهد داشت و لزوماً نوع تغذیه به درآمد فرد بستگی داره. یا اینکه تحصیل فرزندت هم دچار معضل میشه و یا به لحاظ بهداشتی  اینکه تا کجا تحمل باید کرد و بعد به دکتر مراجعه کرد. در کنار اینها وقتی فرد بیکار هست ، با فوج قضاوت های خانواده و آشنایان و دوستان مواجه میشه که این بیکاری نتیجه ی بی عرضگی و بی همتی خود اوست و خب طبیعتاً این افراد هیچ تحلیلی از سیاست و اقتصاد در جریان ندارند و به آمار بیکاری و نتایج سیاست های تعدیل ساختاری را که مثلاً در شیلی هم نتیجه ی مشابه داشت، کاری ندارند. پس مسئله ی بیکاری یک روی این داستان هستش و حالا بعد از اینکه شغلی هم پیدا می شود، ترس از دست دادن کار یا همون هراس از بیکاری، برای فرد یک سری ویژگی ها رو رقم می زنه. کارل مارکس در جایی اشاره ی جالبی به "ارتش بیکاران" داره و این هراس از بیکاری که در این ارتش موجودیت عینی داره و این مشمول هر زمانی می شه، چه زمانی که سرمایه داری در اوج دوران رونق قرار داره یا در دوران رکود. همیشه یک درصدی از بیکاران ، حالا کمی بالا و پایین وجود داره ، اما وجود همین درصد بیکاری ، کارکرد مشخصی داره و اون کارکرد همین هراس از بیکاری هستش و فردی که اشتغال داره ، دائماً در هراس از دست دادن کار و عضو شدن به این ارتش بیکاران هست . خود این هراس رهیافت های مشخصی رو برای سرمایه داری به ارمغان میاره و مهمترینش اینکه ، می تونه از طریق کارکرد این هراس، دستمزدها رو کنترل کنه و با این روش دستمزد فرد همیشه پایین نگه داشته می شه و هیچ اعتراضی هم رخ نمی ده، چرا که امکان از دست دادن کار همیشه وجود داره و موضوع بعدی بحث تشکل یابی هست که ممکنه افرادی ماه ها حقوقی دریافت نمی کنند ، اما این هراس مانع می شه که تشکل و یا سندیکای حافظ منافعی رو داشته باشند که اعتراضی رو سازماندهی کنه و خب این افراد در ته ذهنشون به این فکر می کنند که بهتره همین آب باریکه رو هم از دست ندیم.
امروزه در مواردی متعددی در جهان مدرن هم پیش میاد که قراردادهای افراد به صورت سفید امضا هست و کارگران برای از دست ندادن موقعیت کاری هم که شده ، حتی در صورت آگاهی از حقوق قانونی ، شکایتی در این موارد ندارند. 


  
 در هر صورت این مواردی که تا اینجا طرح شد، موضوعاتی بود در حیطه ی اقتصاد داخلی بود، اما بحث دیگری هم هست که در مقیاس کلان تری اتفاق میوفته و شاید بشه اون رو " اقتصاد سیاسی هراس" نامید. در واقع سرمایه داری و اگر بخواهیم مثال عینی تری بیاریم، ایالات متحده به عنوان نماد برجسته ش ، وقتی می خواد به کشورهای مختلف حمله کنه ، معمولاً روی یک محور دست می گذاره.و اون محور، مسئله ی حقوق بشر هستش و با اتکا به این ادعا که در فلان جا حقوق بشر وجود نداره و فشاری رو بر کشورها میاره که اگر با اون کشور ارتباطی داشته باشه با مکانیزم های خودش و اگر هم نداشته باشه با ایجاد پروپاگانداها بتونه جوسازی لازم رو انجام بده. ولی مسئله مهم اینجاست که سیاست مدار امریکایی نمی تونه مالیات دهنده ی داخلی رو توجیه کنه که مثلاً برای حقوق بشر باید به افغانستان حمله کرد و خب یک شهروند امریکایی می گه به من چه ربطی داره که من مالیات بدم و افغانستان حقوق بشر داشته باشه. 
خب در این موارد سیاست های سرمایه داری بر ایجاد " بیگانه هراسی " بنا می شه و یک چیزی شبیه طالبان رو بوجود میاره و بعد از آن به بزرگنمایی اون می پردازه و یک سری امکانات رو بهش میده. از طرف دیگه یک موج اسلام هراسی رو در سطح جهانی نهادینه می کنه و خب نتیجه می شه که اجازه ی گرفتن دو برج رو منهتن به این نیروی خودساخته می ده و از طرفی اجازه ی اشغال دو کشور هم از آنِ خودش می کنه و با استفاده از مدیا به این جریان دامن می زنه که دیدید اگر ما نریم اون میاد و حمله می کنه به ما و اینها بنیادگراهایی هستند که در پی نابود کردن دمکراسی و ... هستند. 
اما خب باید به این نکته توجه داشت که این موضوع دو طرفه هم هست. یعنی همونقدر که از طرف غرب اسلام هراسی و طالبان هراسی وجود داره از این سمت هم غرب هراسی و دمکراسی از نوع غربی و ... وجود داره . در واقع "راست " به "راست" وام می ده و این برای اون توجیه می سازه و اون برای این.  به عنوان یک نمونه ی کوچک ،وقتی غرب میاد ایران هراسی رو در منطقه راه می اندازه ، بازار فروش سلاحش به شدت گرم می شه ، مانند زمانی که جنگ سی و سه روزه ی حزب الله لبنان و اسرائیل پیش اومد، فروش سلاح امریکا به شدت رشد پیدا کرد و این هراس ها در واقع برای فروش بیشتر سلاح بود که گاهی ارقامی مانند 50 میلیارد دلار رو به خودش اختصاص می داد. هر چند این موضوع بخشی از یک کارکرد کلی ایجاد هراس هست و نمی شه موضوع رو فقط به این مهم تقلیل داد و نادیده گرفت .... ادامه دارد.  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر