۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه

زندگي از ديدگاه شوپنهاور



شوپنهاور در 22 فوریه 1788 بدنیا آمد . وی در ابتدا یكی از فلاسفه مورد علاقه نیچه بود ولی بعدها از وی بیزاری جست و كتاب اراده قدرت خود را بنوعی در جواب شوپنهاور نوشت . در این نوشتار دیدگاه این فیلسوف را در ارتباط با زندگی با هم مرور می كنیم .
زندگی شراست :
شوپنهاور كه نسبت به زندگی دیدگاه خوش بینانه ای ندارد ، اذعان می دارد : همه چیز در زندگی به ما نشان می دهد كه خوشبختی زمینی موهوم و آرزویی غیر قابل حصول است . البته افرادی هستند كه سراب را آب می انگارند و در شوره زار هستی ، سراب هایی از بهشت می بینند ولی حتی این ها ، دیر یا زود در می یابند كه فریب خورده اند . زندگی معامله ای است كه به ورشكستگی كامل منتهی میشود زیرا تمام آزروها و امیدها ی ما در كام اژدهای مرگ فرو می رود و پس از آنهمه تلاشی كه برای سعادت موهوم كرده ایم ، به چیزی غیر از پیری و نومیدی و مرگ نمی رسیم . ایام عمر ما مانند پول سیاهی است كه بعنوان صدقه به گدا داده می شود ، ولی همانطور كه پول سیاه برای همیشه در نزد گدا نمی ماند ، عمر ما هم كه به عاریت به ما داده شده ، از ما پس گرفته می شود این طلبكار بیرحمی كه بدهی خود را روزی از ما می ستاند ، كسی غیر از اجل نیست كه در طول حیات هم چون سایه به دنبال ماست . از سوی دیگر تا زمانی كه زنده ایم گرفتار درد و المیم وتازه وقتی كه به لذت دست می یا بیم ، دچار ملامت می شویم زیرا بهمان نسبت كه لذت زیاد می شود ، حساسیت ما نسبت به آن رو به كاهش می نهد . به همین جهت آنهائیكه به طور دائم از لذات دنیا بر خوردارند ، از آن بیزاری می جویند . از طرفی دیگر محروم شدن از نعمات دنیوی نیز دردناك است و از آنهم دردناكتر ، دچار فقر و محتاج بودن است كه اكثر افراد بشری با آن دست به گریبانند . آنقدر دردهای زندگی زیاد است كه اگر تراز نامه ای بنویسیم از خوشی ها ئیكه ممكن است در طی زندگی نصیب مان شود با دردهائیكه امكان دارد دچار گردیم ، ستون دردها بر ستون خوشی ها خواهد چربید . زمان هر چه خوشتر باشد ، سریعتر سپری و هر چه دردناكتر باشد ، كندتر سپری میگردد بدان علّت كه درد یك عنصر مثبت و لذّت یك عنصر منفی است . اثبات اینكه شر در این دنیا بر خیر غلبه دارد ، امری زائدست زیرا شر وجود خود را در طول حیاتمان دائم به ما اعلام می كند . این حقیقت به قدری واضح و بدیهی است كه حتی با مطالعه سطحی امور زندگی ، به آن واقف می گردیم . آری شر ریشه وجود ماست ؛ همه چیز در این دنیا ناقص و معیوبست ؛ تمام لذات كم و بیش توأم با درد و ناراحتی است ؛ هر نوع آسایش ، ناراحتی هایی به دنبال دارد ؛ در بین این همه مصائب گوناگون خصومت انسان با انسان ، قوز بالای قوز شده و این دنیا را به صورت یك جهنم واقعی در آورده است . بدین ترتیب افراد انسانی حق نفس كشیدن را به بهای گزاف می خرند و به قدری هم گران می خرند كه باید گفت : خوش ترین لحظات زندگی حتی سعادتمند ترین افراد، زمانی است كه بخواب می روند و بدترین لحظات بهنگام بیداری است.
به ما می گویند زندگی بعنوان تحفه به ما داده شده و حال آنكه آنچه مسلم است این است كه اگر چنان چه قبل از اعطای این تحفه به ما اجازه داده می شد آنرا دقیقاً مطالعه و معاینه كنیم، هرگز بقبول یك چنین تحفه شیطانی تن نمی دادیم . بهتر است بجای اینكه زندگی را تحفه بیانگاریم، آنرا یك وام لعنتی بدانیم كه به زور به ما تحمیل شده است و به زور هم پس گرفته می شود .
خواهش های آزار دهنده و انواع واقسام مصائب و ناراحتی های دیگر كه در طول عمر با آنها دست بگریبانیم از عوارض این وام است. تنها مرگ است كه ما را از شر این وام لعنتی خلاص می كند. در یك چنین دنیایی آلوده به درد و گناه، كه در آن همه مخلوقات آكل و ماكول یكدیگرند و وجود و هستی اش مبتنی بر یك سلسله مرگ های دردناك است ، آری در چنین دنیایی صحبت از كمال ، سبك مغزی است . خوش بینان اعتراض كرده خواهند گفت : چشمهایت را باز كن و زیبائیهای بی پایان طبیعت را با آنهمه كوهها و دره ها و جویها و درختها و حیوانات و غیره و غیره تماشا كن تا به عظمت و جلال طبیعت پی ببری . در پاسخ باید گفت آیا دنیا شهر فرنگ است ؟ البته مظاهر طبیعت از لحاظ تماشا جالب است ولی جزوی از آن بودن و تحت نظر آن بودن امری دیگر است .
حقیقت این است كه خوشبینی در یك چنین دنیائیكه در آن جنایت ، احتیاج و درد و مرگ حكمفرمایی می كند ، مسخره است و به جای اینكه مانند لایب نیتز این دنیا را بهترین دنیای ممكن بیانگاریم ، باید آنرا بدترین دنیای ممكنه بنامیم . دلیلش هم این است كه كمترین تغییرات جوی و یا غیرجوی كافیست كه میلیونها نفر از حیات محروم گردند . كمترین اختلاف جوی بیماریهایی امثال وبا و تب زرد ، طاعون و مالاریا تولید می كند و سبب بروز زلزله و سیل و بیرون ریختن مواد گرفته از كوههای آتشفشان می گردد .
حال این سوال پیش می آید كه اگر زندگی شر است چرا مردم حاضر نیستند از آن دست بردارند ، دلیلش این است كه « اراده زندگی » كه ایجاد كننده این دنیای غم انگیز و درد آلود است ، با خشنودی بكارهای خود می نگرد و این اوست كه از درون ما ، به ستایش زندگی می پردازد تا ما را وادار كند علی رغم وجود این همه مصیبت و بدبختی در اجرای نقشه های پست تولید مثل ، با او همكاری كنیم . ولی گاهی می بینیم كه علاوه بر فشار اراده زندگی ، افرادی خود را از نیش جان فرسای زندگی آزاد ساخته ، دفتر لیل و نهار را می شویند و در آشیانه پر صلح وصفا نیستی جای می گیرند .
چرا زندگی شر است؟
از نظر شوپنهاور خواهش منبع شر است و چون بنای زندگی بر خواهش است، لذا زندگی مصیبت است . خواهش اژدهایی است كه هیچ وقت سیر نمی شود. هر خواهش خواهشی دیگر را می خورد و چون بلافاصله پس از اقناع یك خواهش ، خواهشی دیگر جایگزینش می گردد، ما نمی توانیم از این مصیبت رهایی یابیم . زندگی مصیبت است چون خمیر مایه آن درد است و لذت فقط عبارت است از فقدان الم. به همین جهت ما دردها را عمیقاً حس می كنیم ولی لذت را به طور سطحی احساس می نماییم.
زندگی مانند پاندول ساعت میان رنج و ملالت در نوسان است. ضعفا به حداكثر از درد محرومیت و ناكامی كه محصول فقر است رنج می برند و اغنیا از درد ملالت كه محصول نیل به خواهش ها به آسانترین طرق است، می نالند.
زندگی مصیبت است چون هر چه یك موجود زنده كامل تر و با هوش تر باشد حساسیتش نسبت به رنج بیشتر میگردد، بهمین جهت هر چه شخصی باهوش تر ودانا تر باشد، بهره او در زندگی از رنج و اندوه بیشتر است.
به دلایل فوق جهنم در همین دنیاست و نه در دنیای دیگر . تعجب ندارد چرا دانته اینقدر خوب توانسته جهنم را توصیف كند. زیرا او نمونه های عالی زندگی جهنمی را درهمین دنیا روبروی خود می دیده است. ولی وی نتوانسته از پس توصیف بهشت در این دنیا برآید چون بهشت در این دنیا وجود ندارد .
و بطور خلاصه : انكار این حقیقت كه زندگی مصیبت است، بی فایده است . زیرا حقیقتی آشكار است و مسئله ای كه باید حل شود توضیح و تفسیر مصیبت زندگی است. برای رهایی از دردهای زندگی باید اساس آنرا ویران كرد و بعبارت دیگر باید چشمه خواهشها را كور كرد.
لاجرم هـر خواهشی را خواهشی باشـد زپـی
خواهشی جو كز پی آن خود نباشد خواستن