۱۳۹۱ بهمن ۱, یکشنبه

هراس (1)


هراس مجموعه ای نوشته های کوچک است برای به تقریر درآوردنِ دیوارهایی که بواسطه ی ترس ساخته می شوند. این دیوارها زندگی روزمره ی ما را تشکیل می دهند و مانند دیوار برلین میان ما و ما قرار می گیرند. نوشتن هر بخش به مقتضای زمانی و شرایط نویسنده مرتبط است و قصد او خوانده شدن بخش هایِ کوچکی است در این جهان پرسرعت که مُصَدعِ اوقات پراسترس کسی نشود. اما فراموش نکنید که همیشه کسانی که بیرون ایستاده اند من و شما را به هرج و مرج متهم می کنند.



نمی توان از ترس حرف زد ولی از دیواری که تک تک آجرهاش از واهمه های نه فقط یک نفر هست حرف نزد. شاید ایده ای این ترس برای اولین بار در متن ترانه های "پینک فلوید" توجه من رو به خودش جلب کرد. همه ی ما تنها آجری دیگر برای ساخته شدن این دیوار هستیم و شاید اینگونه تربیت می شویم. اگر زمان این رو داشته باشیم تا به کتاب " مراقبت و تنبیه" میشل فوکو سری بزنیم و یا مروری بر "گفتمان هژمونیک" آنتونیو گرامشی داشته باشیم، می توان دریافت که چطور ما طی سال های سال تربیت شده ایم که نظم موجود رو بپذیریم و کسانی که خارج از این نظم موجود عمل می کنند رو به عنوان بزه کار بشناسیم. اما هیچ وقت مجالی به خودمون ندادیم تا نظم ساختاری موجود رو تحلیل کنیم.
چند روز پیش تصادفاً به گفتگویی با "راجر واترز" خواننده ی گروه پینک فلوید ( که قویاً مورد وثوق نویسنده ی این سطور است) برخوردم که سال ها پیش ترانه ی "دیوار" رو ساخته و خوانده بود و اذهان زیادی رو به چالش کشیده و هم چنان می کشد. این حرف ها، گفته های جوان سی و شش ساله ای نبود که دیواری رو برای میلیون ها آدم ساخت و از هم پاشوند، بلکه صحبت های مرد جا افتاده ی پنجاه و هشت ساله ای بود که هنوز دیوارهایی رو توی ذهنش داره. او می گفت: " اخیراً وقتی به اتفاقات گذشته فکر می کنم، به نظرم هنوز می شه این سوال رو پرسید که آیا تکنولوژیِ ارتباطات و فرهنگ، آیا به ما کمک می کنه که همدیگر رو درک کنیم و به هم نزدیک بشیم!؟ یا وسیله ای هست که ما رو از هم جدا می کنه ؟ ". در ادامه توضیح داد که :" در جهانی پر ازشبکه های ارتباطی چه مقدار از ترس های ما با زمانی که شروع شکل گیری آلبوم دیوار بود، ارتباط داره؟". یقیناً ترسی که او ازش یاد می کرد، ترسهایی مانند : ترس از دیگران، شرم، نگاه جنسیتی، کلیسا و نژاد پرستی و ... بود و شاید شکل و فقط شکل ترسیدن از این مفاهیم کمی تفاوت کرده باشه، اما بعد از بیست و دو سال از ساخته شدن این آلبوم، این ترس ها هنوز در ذهن هزاران نفر به قوت خود باقیست. شاید حضور همیشگی این ترس ها، دلیلی برای پایایی این دیوار و هم چنین دلیلی برای دوباره و دوباره فروریختن آن باشه. در واقع این ترس ها برای یک نفر خاص و یک جغرافیای مشخص نیست، اما می تونه در جوامع گوناگون شکل های مختلفی پیدا کنه. درست مثل افسانه ی شهر طاعون گرفته که همه رو دربر می گیره و تمامی ارزش ها رو نابود می کنه. در این میان رفتارهایی که تا دیروز غیرمعمول و نامانوس بودند ، حالا بواسطه هراس این طاعون خیلی منطقی و معقول جلوه می کنند. باید بگم که به این دلیل مثال طاعون رو بیان می کنم که چیز دیگری هم در طاعون هست که ترس رو شبیه اون می کنه و اون اینکه بیماری طاعون به گونه ای هست که تا وقتی کامل دچارش نشی خودش رو نشون نمی ده. طاعون بیماریی نیست که به خاطر مصرف چیزی و یا ویژگی خاصی در زندگی ، دچارش بشی. مثلاً مانند نقرس نیست که به خاطر زیاده روی در مصرف گوشت قرمز پدید بیاد یا مثل تنگی نفس که به خاطر کشیدن سیگار و یا زندگی و کار تو محیط آلوده بوجود بیاد. در عین حال مربوط به هیچ شرایط و طبقه ی خاصی هم نیست و وقتی حضور پیدا می کنه ، همه رو در بر می گیره. ترس هم در واقع چیزی شبیه به همین طاعونه که مانند هیولای چند سری هست که با بریدن هر سر ، سرهای جدیدی پدید میاد و فرار از هر ترس به محیط به ظاهر امنی، ما رو وارد فرازهای هزارتویِ جدیدی مملوه از ترس های جدید می کنه...  ادامه دارد.


 




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر