۱۳۹۲ آذر ۲۴, یکشنبه

در قفل در، کلیدی ... گیر کرد !



مادیبو، سالهایی را کمی کمتر از سن و سال امروز من در زندان های دولت آپارتاید آفریقای جنوبی گذارند و چند روز پیش بعد یک زندگی نسبتاً طولانی در آرامش آرامید. او می دانست که مشتی ماشالله حقه باز که دار و ندار مردم را بالا می کشد، بعد از خروش خلق و جوشیدن خون ایشان می بایست حق را به حق دار تسلیم نماید.


در روزهایی که آلودگی هوا نفس زندگان را می میراند
در روزهایی که کودکان جای کلاس های درس، پشت چهارراه ها به تکدی گری و شیشه تمیز کردن مشغولند
در روزهایی که کارگرانی از بالای داربست ها می افتند
در روزهایی که 4 میلیون یورو از سهام شرکت ملی یک سرزمین در یک ساخت و پاخت به ناکجا می رود
در روزهایی که مهاجران بی شناسنامه ای که در قانون موجودیتی ندارند، بی خانمانند
در روزهایی که زندان ها از شبنم و شقایق سرشارند 
در روزهایی که مردمی صبح شان را با اعدام آغاز می کنند
در روزهایی که باز نوای مختاری ها و پوینده ها به گوش می رسد که سانسور نمی بایست باشد
در روزهایی که .... همه چیز سالهاست تکراریند ، که روزها و سالها عوض می شوند اما نه برای همه ... که تدبیر و امید هست اما باز نه برای همه ...  که مذاکرات فلان مهم هست اما باز نه برای همه ... 

در این روزها صدایی هایی هست برای شنیده شدن، که این نجوا ها در مارپیچ فریادهای بی قاعده ، میرا می شوند

ششم شهریور ماه 92
 بیش از پانصد نفر از کارگران شرکت آذرخاک منطقه ی کنگان در اعتراض به عدم دریافت حقوق سه ماهه ی خود دست به اعتصاب زده اند.

یکم آبان ماه 92
کارگری سی ساله در خیابان پاستور تبریز در اثر ریزش آوار ساختمانی، جان خود را از دست داد.

سیزدهم آبان ماه 92
مهران عسگری، کارگر لوله کش شاغل در عسلویه در حادثه ای آسیب دید و به علت کمبود امکانات قبل از رسیدن به بیمارستان فوت کرد.

چهاردهم آبان ماه 92 
حدود هزارتن از کارگران کارخانه ی پلی اکریل ایران برای چندمین بار در اعتراض به سیاست کوچک سازی کارخانه و واگذاری شرکت به چند شرکت اقماری دست به اعتصاب زدند.

پانزدهم آبان ماه 92
بر اثر ریزش دیواره ی محل گود برداری ساختمانی در حال احداث، کارگری بیست ساله تبعه ی افغانستان ، جان خود را از دست داد.

هجدهم آبان ماه 92
بکصد نفر از کارگران سیکل ترکیبی دماوند ، بزرگترین نیروگاه خاورمیانه، در اعتراض به پرداخت نشدن حقوق های معوقه شان در مقابل درب نیروگاه تجمع کردند.

چهارم آذرماه 92
عرفان ممی زاده، کارگر 17 ساله ی ساختمانی، از داربستی در دانشگاه پلی تکنیک تهران سقوط کرد و جان باخت. یک ماه پیش از این هم کارگر دیگری در همین مکان از داربست سقوط کرده و کشته شد.



مردم بزرگوار ایران !

ترویج و نهادینه کردن خشونت، مردم هر جامعه را از حرکت در مسیر بایسته ی خویش بازمی دارد، راه را بر آرامش روانی مردم می بندد و هرگونه فرصت اصلاح و بهسازی را از دسترس آنان دور می دارد. جامعه ای که تنش و تندی را از زمان زایش، به زندگی مردم خویش در آمیزد به پیری زودرس دچار خواهد شد و هرگز به گوهر سلامت و رشد، دست نخواهد یافت. آنگاه که خشونت به قوانین جاری راه جوید، تربیت نسل های نو روندی وارونه می پذیرد، بدانسان که در این روند نادرست، پویه ی اجتماعی جامعه ، جایی برای آرام زیستن، بخشایش، مهربانی و سلامت روانی در جای نمی گذارد. اگر بتوان اعدام را در کلیت آن، نوعی خشونت ناگزیر به حساب آورد، که پذیرش چنین انگارشی دشوار و به دور از اقتضای منش انسانی ست، اعدام در ملا عام بی گمان بیرحمی و قصاوت آشکار را به نمایش می گذارد و ما به ناگزیر روزی باید از این خشونت ناپسند و افراط گرایانه دست بشوییم.  در فردای محتوم، ضرورت های تربیتی ما مردم ایران را ، به پذیرش این اصل بدیهی وادار خواهد کرد که از اعدام مجرمان و متهمان از هر صنف و گروه دست برداریم و به جای آن به اعمال شیوه های سازنده ی تربیتی بپردازیم. سرانجام روزی فراخواهد رسید که ما از اعدام ، بویژه در ملا عام بپرهیزیم و به سال های هدر شده ی عمر شهروندانی که می توانستند با دیدن آموزش درست بنیاد، در بهروزی و بهسازی فردای مردم موثر از کار درآیند، بیاندیشیم و با دریغ و افسوس به آن بنگریم. 

         بخشی از نوشته ی کارزار لغو گام به گام اعدام (لگام)


همراه با این حرکت زیبا می خواهم فریاد بردارم :
 
«ــ اینک
    چراغ معجزه
    مَردُم!
    تشخیصِ نیم‌شب را از فجر
    در چشم‌های کوردلی‌تان
    سویی به جای اگر
    مانده‌ست آن‌قدر،
    تا
     از
      کیسه‌تان نرفته تماشا کنید خوب
    در آسمانِ شب
    پروازِ آفتاب را !

    با گوش‌های ناشنوایی‌تان
    این طُرفه بشنوید:
    در نیم‌پرده‌ی شب
    آوازِ آفتاب را!»