۱۳۸۹ فروردین ۷, شنبه

کاوشی در تاریخچه لذت درایران

در طلب کام، دخانيات و مشروبات در تاريخ ايران، از عصر صفوی تا دوره مشروطيت، کتابی است نوشته رودی ماتی، استاد تاريخ در دانشگاه دليور (Delaware) در ايالات متحده امريکا؛ و يکی از آثار بديع و برجسته‌ای که در قلمرو ايران‌شناسی که چندی پیش انتشار يافته است. تصمیم گرفتم کلیاتی از آن را این جا بیاورم، که اگر کسی مایل بود ، این کتاب زیبا را بخواند. در صورت تمایل می توانید در این آدرس اینترنتی این کتاب را تهیه کنید :




مراد نويسنده از "دخانيات" هرگونه مواد مخدر است از ترياک گرفته تا توتون و تنباکو. هم‌چنين از "مشروبات" نويسنده هم به مشروبات الکلی نظر دارد و هم به نوشيدنی‌های وارداتی مانند قهوه.
اين کتاب با انواع و اقسام مواد سکرآور يا فعال‌کننده ذهن و روان سروکار دارد که دماغ ايرانيان را چاق می‌کرد و آن‌ها را سر کيف يا سر ذوق و وجد می‌آورد.


مورخان چيزهای خرد

نوشتن تاريخ پديده‌هايی چون قهوه، شراب، توتون و تنباکو در غرب، از نيمه دوم سده بيستم آغاز شد و دامنه‌ای گسترده يافت. اکنون پژوهش‌های روشن‌گری در دست است درباره تاريخ شب، روز، خواندن، نوشتن، غذا، لباس زير، چرخ، اندام انسان و هر چيز "خرد و جزيی" ديگری که روزگاری در خور تاريخ‌نويسی به شمار نمی‌آمد.

نوشتن تاريخ اين پديده‌ها که واقعيتِ ملموس و عينی جامعه و فرهنگ هستند، برآمده از انقلابی عظيم در نگارش تاريخ و نگرش به تاريخ است.

در پی اين انقلاب که در دهه‌های آغازين سده بيستم صورت بست، تاريخ‌نگاران تاريخ را ديگر گزارش صنعت‌کرد قهرمانان، پيامبران، پادشاهان و جنگ و صلح و افت و خيز آن‌ها ندانستند و همراه با تحولات در فلسفه و علوم انسانی، روند تاريخ را پيچيده و برخاسته از عوامل گوناگون ارزيابی کردند.

اگر به قول تولستوی، در جنگ و صلح، موضوع تاريخ "زندگی مردمان و بشريت" است، تاريخ به مفهوم کلاسيک آن که "تاريخ رسل و ملوک" و شرح فتح و ظفر و حکايت هزيمت و زوال آنان بود چه اندازه از سرگذشت آدمی را بازمی‌تاباند؟

در نگرش تازه به تاريخ، "فايده تاريخ" ديگر آموختن عبرت نبود؛ بل‌که شناخت انسان بود. پس لاجرم تاريخ می‌بايست همه سويه‌ها و سايه‌های زندگی انسانی را فراگيرد و تاريخی شود از سرگذشت هر انسان، چه رعيت چه پادشاه، ستم‌گر يا ستم‌ديده، دانشمند يا ساده‌لوح.

قهوه و تاريخ

از آن‌جا که ما آدميان در تعامل با جهان زندگی می‌کنيم تاريخ هر پديده‌ای که در شبکه روابط انسانی ما جاگرفته يا تاريخ هر يک از رفتارهای ذهنی يا عينی ما بخشی از سرشت انسانی است که بر پهنه تاريخ گسترده می‌شود و آگاهی از آن ما را به تودرتويی، رنگارنگی و دگرگونی مدام "ذات" بشر رهنمون می‌گردد.

بدين روی، مثلاً تاريخ قهوه، تنها تاريخ ماده‌ تلخ و سياه نوشيدنی نيست؛ تاريخ انسان است که در رويارويی با قهوه چه انديشيده و چه کرده؛ و اين جوشانده غليظ در روابط اجتماعی، ساختار سياسی و حتا مناسبات اقتصادی او چه اثری برجا نهاده است.

بر اين بنياد، تاريخ يک جامعه، فرهنگ و روابط قدرت حاکم بر آن را می‌توان از ورای تاريخ اين جرم تيره، روشن کرد. رودی ماتی با اين نگرش به سراغ پژوهش تاريخ نوشيدنی‌ها و دودکردنی‌ها در چهار سده مهم تاريخ ايران رفته است.

شراب و سرخوشی در جوامع اسلامی

پژوهش‌های زيادی درباره مصرف مواد سرخوشی‌آور در جوامع ديگر پيش از دوران مدرن و پس از آن صورت گرفته است. در اين پژوهش‌ها تأکيد شده که اين مواد نه تنها نقش مهمی در بازرگانی و تجارت داشته‌اند که نمادها و نشانه‌هايی از شعاير دينی، مناسبات اجتماعی و تغييرات سياسی نيز بوده‌اند. اما متخصصان خاورميانه، بسی ديرتر از تاريخ‌نگاران جوامع غربی به سراغ نوشتن تاريخ واقعيت‌های مادی‌ از اين دست رفته‌اند.

پژوهش درباره شراب در جهان اسلام چندی است که آغاز شده است؛ اما بيشتر اين پژوهش‌ها بر نقش و معنای عرفانی شراب در ادبيات تکيه کرده‌اند و مثلاً پرسش‌هايی از اين دست پاسخ نمی‌يابد که با وجود حرمت شرعی شراب، چرا مسلمانان بسياری باده‌نوشی می‌کردند (يا می‌کنند).

رودی ماتی، باور دارد سنت ايده‌آليستی ايران يکی از عواملی است که پژوهش‌گران ايرانی و ايران‌شناسان غربی را وامی‌دارد بيشتر به "سرشت متعالی، معنوی و آرمانی تاريخ ايران" روی کنند و به جنبه‌های زندگی مادی از جمله توليد و مصرف کالاها علاقه‌ای نشان ندهند.

تاريخ و استعاره

افزون بر اين، سنت غنی ادبيات و عرفان و دين و فراوانی منابع و اسناد تاريخی در اين‌باره اغواگر نيرومندی برای پژوهش‌گران بوده و سبب ‌شده که مثلاً در بررسی اثر مواد سرخوشی‌آور بيشتر به استعاره‌ها پناه ببرند تا به بررسی نظام اقتصادی، اجتماعی و سياسی.

چنين بود که در سنت ايران‌شناسی، مطالعات تاريخی، بيشتر، بر پژوهش ادبيات و دين متمرکز شده است.

تاز‌گی کار نويسنده اين کتاب، از جمله در رويکرد نوين او به تاريخ‌نگاری ايران است.

ايران‌شناسان کلاسيک گويا باور داشتند که جان و جوهر يک کشور را ابعاد غيرمادی و معنوی آن می‌سازند. ايران‌شناسان جديد تحت تأثير تاريخ‌نگاری جديد از اين انگاره فاصله می‌گيرند و به نوشتن تاريخ پديده‌های مادی و عينی اقبال می‌کنند، زيرا می‌دانند که اين پديده‌ها می‌توانند چه تحولات اجتماعی و فرهنگی شگرفی پديدآورند.

منشور قهوه، دخانيات و مشروبات

کتاب در طلب کام از جمله کتاب‌ها در قلمرو ايران‌شناسی است که می‌کوشد به جای بررسی مفاهيم و پديده‌های انتزاعی، "فرهنگ مادی" را موضوع کار قرار دهد؛ دخانيات و مشروبات الکلی و قهوه، پديده‌هايی مادی هستند که با رشته‌ای از ايده‌ها و رفتارهای مربوط به ذوق و سليقه، لذت، منزلت و اعتبار و احترام اجتماعی پيوند دارند.

رودی ماتی می‌نويسد: "قهوه، دخانيات و مشروبات الکلی، منشوری را شکل می‌دهند که از ميان آن می‌توان به جامعه ايرانی نگريست".

ممکن است کسی تصور کند پديده‌هايی که نويسنده تاريخ‌نگاری آن‌ها را به عهده گرفته است "لوکس و تجملی" هستند و چندان جايگاه مهمی در جامعه ندارند که بتوانند چيزی از مناسبات اجتماعی بازتابانند.

آقای ماتی باور دارد "اين پديده‌ها را نمی‌توان به سادگی لوکس و تجملی خواند و در نتيجه امری فرعی در جامعه پنداشت؛ دودکردن و شادخواری کارهايی هستند که تمايز ميان امور تزيينی و تجملی و امور ضروری را برهم می‌زنند و در نتيجه نمادهايی از فرايند تحول فرهنگی، معنا و نشانه‌های درازمدتِ دگرگونی‌هايی می‌شوند که اين پژوهش به دنبال شناخت آن است".

تاريخ و نشانه شناسی

مواد مخدر و نوشيدنی‌هايی چون قهوه و شراب، در تاريخ چهارصد ساله ايران، واقعيتی عينی و مادی بوده‌اند که مردمان رشته‌ای از معناهای گوناگون به آن‌ها بخشيده‌اند. رودی ماتی می‌گويد پژوهش او اين پديده‌ها را در دو جنبه مادی و نشانه‌شناختی‌اش برمی‌رسد.

اين رويکرد به باور او، با قرار دادن ايران در دوره زمانی طولانی، جامعه‌ای پويا را آشکار می‌کند که با جهان بيرون از خود در تعامل بوده است.

نويسنده کتاب در طلب کام استدلال می‌کند که ورود نوشيدنی‌ها يا مخدرات تازه به ايران در عصر صفوی نه تنها نمونه‌ای از ورود ايران به شبکه اقتصادی جهانی تازه‌ای است؛ بل‌که نشان‌دهنده گشودگی مردم به روی کالاهای تازه و ميل به بومی‌کردن آن‌ها نيز هست.

در اين فرايند، هم ذوق مردم عوض می‌شده و هم آن مواد با دستکاری تدريجی مردم طعم و بوی ويژه ايرانی می‌گرفته است.

شاه و شراب

از سوی ديگر، حمله اعراب و ورود اسلام به ايران، ايرانيان و به ويژه اهل ديوان و دربار را از عادت نوشيدن شراب بازنداشت و حتا شاهان صفوی نيز هوادار شرب مدام بوده‌اند.

شاه اسماعيل که در جنگ چالدران از عثمانی‌ها شکست خورد اوقات بسياری، به جرعه‌ای دماغ را تر می‌کرد و برخی شاهان ديگر صفوی نيز با نوشيدن پيوسته اين تلخوش عمر خويش را کوتاه کردند.

همين‌طور کشيدن ترياک هم سنت ايرانی کهنی بود که در عصر صفوی رونق فراوانی در ميان توده‌ مردم يافت.

نخبه‌گان سياسی و نظامی وقتی در نوشيدن شراب يا در کشيدن ترياک به افراط می‌گراييدند، تدبير و خردورزی تباه می‌شد و شوکت و حشمت سلطانی و نظامی آسيب می‌ديد.

افيون از قحطی تا انقلاب

در اين ميان، رويداد تلخ، به زير کشت رفتن بخش عظيمی از زمين‌های کشاورزی بود که از جمله در قحطی سال‌های 72-1869 نقشی عمده داشت.

در اين سال‌های قحط، يک دهم اهالی ايران جان خود را از دست دادند. تنباکو هم به محض آن‌که در سده شانزدهم وارد ايران شد، به سرعت جای خود را در ميان ايرانيان گشود و حتا سه قرن بعد، هسته مرکزی شورشی اجتماعی شد و زمينه‌ساز انقلاب مشروطيت – گسترده‌ترين جبنش اجتماعی در تاريخ ايران تا آن هنگام – گرديد.

قهوه و چای هم اگر چه دست‌مايه شورش‌ها و جنبش‌هايی از اين دست نشدند، در الگوهای جامعه‌پذيری مردم ايران اثری شگرف نهادند و سرانجام البته چای توانست بر قهوه پيروز شود و به نوشيدنی محبوب و رايج بيشتر ايرانيان بدل گردد.

کامرانی نابهنگام

دوره‌ چهارصد ساله‌ای که در اين کتاب بررسی شده، بی‌اختيار خواننده را به مقايسه ايران و اروپا برمی‌انگيزد. در دورانی که اروپا به سوی پيشرفت و عقلانی کردن نظام زندگی می‌تازد و به همين سبب مردمان سخت‌کوش و پرکار و رياضت‌کش شده‌اند، تصويری که از ايران پيش چشم ما می‌گسترد مردمانی است بيشتر لذت‌جو و کام‌ران، کم‌کار و کرخت و نيز در دوران افول عقلانيت.

رودی ماتی می‌گويد در اين کتاب کوشيده تا به مقايسه‌ای ارزشی دست نزند و تنها نشان دهد زير تأثير چه شرايط و عواملی مواد سکرآور و سرخوشی‌زا اين اندازه در زندگی اجتماعی و سياسی ايرانيان نقش يافتند.

از نظر او مطالعه ايران پيش از اسلام نشان می‌دهد که اسلام تنها اصل نظم‌دهنده جامعه و فرهنگ نبوده و همه رفتارهای جامعه ايرانی را نمی‌توان به آن نسبت داد.

در عين حال، نويسنده می‌انديشد بايد به خاطر داشت که "جديت و متانت مطلق، وضعيت طبيعی و اوليه آدمی نيست" و مواد مخدر و نوشيدنی‌های سکرآور هميشه و همه‌جا تقريباً مصرف می‌شده و حتا در هيچ دوره‌ای مانند دوران مدرن اين مواد به صورت قانونی و غيرقانونی مصرف نشده است.

نهادهای لذت

جدا از بررسی الگوی توليد و مصرف در ايران و شبکه اقتصادی صادرات و واردات در چهارسده يادشده، نويسنده کتاب در طلب کام تلاش کرده است نهادهايی را که در پيوند با نوشيدنی‌ها و کشيدنی‌های سرخوش‌کننده در جامعه پديدآمده بازنمايد و پيامدهای اجتماعی آن‌ها را بکاود؛ برای نمونه قهوه‌خانه يا شيره‌کش‌خانه يا چای‌خانه که جايگاهِ مردمی از طبقات به ويژه فرودست و نيز متوسط بوده است.

از سوی ديگر رودی ماتی تصورات مردم و نيز دانشمندان اين دوره را درباره آثار مخدرات و مشروبات بر بدن و خاصه بر نيروی جنسی بررسی کرده است.

فقه لذت

شايد يکی از گيراترين ويژگيهای اين کتاب شرح جدال‌های فقهی بر سر حليت يا حرمت شرب توتون (کشيدن توتون) يا شرب قهوه است و رساله‌های فراوانی که فقيهان عصر درباره حلال بودن يا حرام بودن نوشيدنی‌ها يا مواد مخدر وارداتی نوشته‌اند.

برخی از فقيهان و مومنان خود آن اندازه به کشيدن توتون معتاد شدند که مسأله تازه‌ای در فقه توليد شد: آيا کشيدن توتون روزه را باطل می‌کند؟ اين مجادلات سرآغاز درگيری نظام فقهی با مسائل جهان جديد است که هنوز در کتاب‌های توضيح المسائل به صورت "مسائل مستحدثه" (مسائل نو پديد) طرح می‌شود.

همين‌طور چالش سخت فقيهان و سلاطين بر سر منع حکومتی شراب از فصل‌های خواندنی تاريخ اين دوره است.

فصل های "در طلب کام"

عنوان‌های ده فصل اين کتاب که در دو بخش آمده چنين است:

بخش نخست عصر صفويه:

فصل نخست: نگاهی کلی: ايران از قرن شانزدهم تا قرن نوزدهم؛ فصل دوم: شراب در ايرانِ عصر صفويه: افراط و امساک؛ فصل سوم: شراب در ايران عصر صفويه: از منع نيم‌بند تا قدغن‌کردن قطعی؛ فصل چهارم: ترياک در ايران عصر صفويه: مواد مخدرِ بومی‌شده؛ فصل پنجم: توتون در ايران عصر صفويه: لذت و تحريم؛ فصل ششم: قهوه در ايران عصر صفويه: بازرگانی و مصرف.

بخش دوم عصر قاجار:

فصل هفتم شراب در ايران عهد قاجار: از نقض شريعت تا تظاهر به فسق؛ فصل هشتم: ترياک و تنباکو در ايران عصر قاجار: از لذت تا فروش و نماد ملت شدن؛ فصل نهم: از قهوه به چای: دگرگونی الگوی مصرف در عهد قاجار؛ فصل دهم: قهوه نوشيدن در قهوه‌خانه: سياست مصرف در ايران عهد قاجار

در طلب کام، تصويری تاريخی از چهار سده ايران را پيش چشم خواننده می‌گذارد. خواننده ايران‌پژوه به هر جنبه از تاريخ ايران در اين دوره علاقه‌مند باشد، از خواندن اين کتاب نمی‌تواند تن بزند؛ زيرا اين کتاب پيوستگی همه پاره‌های جامعه به هم را بازنموده و نشان داده که پديده‌های مادی چه اثری سترگ در شکل دادن به نظام‌های اخلاقی و معنوی دارند.

البته برای خواننده ايرانی، بهره از خواندن اين کتاب به يافته‌ها و نتيجه‌های آن خلاصه نمی‌شود؛ بلکه شيوه تاريخ‌نويسی رودی ماتی که امروزه شيوه پذيرفته تاريخ‌نويسی در غرب به شمار می‌رود، بيش از هر چيز آموزنده است.


کتاب شناسی:

Matthee, Rudi, The Pursuit of Pleasure, Drugs and Stimulants in Iranian History, 1500-1900, Princeton University Press, 2005, 347 pages


۱۳۸۹ فروردین ۶, جمعه

مکتب در فرایند تکامل و یک برداشت آزاد



مکتب در فرآیند تکامل

Crisis and Consolidation in the Formative Period of Shi’ite Islam


چندی پیش با کتابی آشنا شدم که نویسنده آن یک روحانی بود و خوب در باطن خودم حس خوبی به خواندن این کتاب نداشتم. اما بعد از اتمام احساس کردم زمان را هدر نکردم و واقعا ارزش این وقت را داشت. تصمیم گرفتم یک کلیاتی را در موردش به قدر درکم بنویسم.


کتابِ «مکتب در فرایند تکامل» با عنوان فرعیِ «نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخستین»، ترجمهٔ کتاب «بحران و تثبیت در دوره‌ تکوینی اسلام شیعی؛ ابوجعفر ابن قبه رازی و سهم او در اندیشهٔ شیعیِ امامی» است که در سال ۱۹۹۳ از سوی انتشارات داروین به قلم سید حسین مدرسی طباطبایی در شهر پرینستون منتشر شد. ظاهراً هاشم ایزدپناه کتاب را در همان سال‌ها به فارسی ترجمه کرد و نسخه‌های کپی‌شدهٔ آن حتی در شهر قم دست به دست می‌گشت.

حسین مدرسی در قم به دنیا آمد. پس از تحصیلات جدید،به حوزه علمیه پیوست. سطوح عالی فقه و اصول را نزد حضرات آقایان‌مرحوم فاضل لنکرانی، حسین نوری، یوسف صانعی، و مرحوم آیت اللّه‌سلطانی، ومتون فلسفی را خدمت آقایان گیلانی، جوادی آملی، محمد شاه‌آبادی، و مرحوم مرتضی مطهری فرا گرفت. خارج فقه و اصول را عمدتاً درمحضر مرحوم آیت اللّه سید محمد محقق داماد (یک سال‌) و آیت اللّه ‌مرتضی حایری طاب ثراه (ده سال‌) شاگردی کرد. هم زمان به تدریس متون‌درسی رایج در حوزه نیز می‌پرداخت که تا سطوح عالی ادامه داد. از سال‌۱۳۵۵ متناوباً، و از سال ۱۳۵۸ مستمراً، برای ادامه تحصیلات جدید درانگلستان به سر برد. در سال ۱۳۶۱ دوره دکتری خود را در دانشگاه آکسفوردبه پایان برد و برای تدریس به دانشگاه پرینستون آمریکا دعوت شد که از آن‌زمان تا کنون در همان جا مقیم و عهده دار کرسی Bayard Dodge آن دانشگاه‌است. او هم زمان در دانشکده مطالعات بین المللی دانشگاه کلمبیا در شهرنیویورک، و در کالج سینت انتونی دانشگاه آکسفورد نیز عهده دار کرسی مهدی (کلمبیا) و گلستانه (آکسفورد) است. همچنین به تناوب در دانشکده‌حقوق دانشگاه ییل و هاروارد نیز تدریس کرده و مدّت نه سال عضو شورای‌عالی نظارت بر دانشگاه هاروارد بوده ‌است.

چاپ این کتاب با اجازه وزارت ارشاد دولت احمدی نژاد تعجب بسیاری را برانگیخت. اگرچه صاحبنظران دینی تاکنون در شیوه نقد و پژوهش وی اشکالی وارد نیاورده‌اند، اما موضوع مورد تحقیق وی، همانطور که خودش نیز بدان اشاره کرده، بسیار حساس و جنجال برانگیز می‌تواند باشد.

نام و مشخصات نسخه اصلی این کتاب بدین شرح است:

Modarressi, Hossein, Crisis and Consolidation in the Formative Period of Shi’ite Islam, Abu Ja’far ibn Qiba al-Razi and His Contribution to Imamite Shi’ite Thought, The Darwin Press INC. Princeton, New Jersey, 1993

و اکنون کلیاتی از این کتاب:

نخست این که انتشار این کتاب مجادلات فراوانی را در حوزه‌ی علمیه برانگیخت و نهادها و رسانه‌های نزدیک به حکومت مذهبی در ایران واکنشی قابل پیش‌بینی به آن نشان دادند. روزنامه جمهوری اسلامی در شماره روز یک‌شنبه یازدهم آذرماه نویسنده‌ی کتاب را "روحانی فاسد"ی خواند که با "فریب‌کاری شیادانه" در نوشته‌ خود کوشیده است "اصل وجود امام زمان علیه السلام را مبهم بنمایاند."

مکتب در فرایند تکامل

کتابِ «مکتب در فرایند تکامل» با عنوان فرعیِ «نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخستین»، ترجمه‌ی کتاب «بحران و تثبیت در دوره‌ی تکوینی اسلام شیعی؛ ابوجعفر ابن قبه‌ی رازی و سهم او در اندیشه‌ی شیعیِ امامی»، است که در سال 1993 از سوی انتشارات داروین در شهر پرینستون منتشر شد.2 ظاهراً هاشم ایزدپناه به زودی کتاب را در همان سال‌ها به فارسی ترجمه کرد و نسخه‌‌های کپی‌شده‌ی آن حتا در شهر قم دست به دست می‌گشت. اما با مجوز وزارت ارشاد، کتاب حدود دو ماه پیش به طور عمومی و رسمی منتشر شد و در صدر جدول کتاب‌های پرفروش قرار گرفت.

سعید بهمن‌پور، روحانی نزدیک به بیت رهبر جمهوری اسلامی در مصاحبه‌ای با ويژه‌نامه‌ی دین و مدرنیته، از نخستین کسانی بود که به این کتاب اشاره کرد و دیدگاه‌های محسن کدیور را زیر تأثیر آن دانست. از نظر آقای بهمن‌پور روشِ به کار رفته در کتاب «مکتب در فرایند تکامل» در ادامه‌ی سنت شرق‌شناسانی چون ایگناز گلدزیهر و ژوزف شاخت است. از نگاه این روحانی، شاخت در کتاب "مقدمه‌ای بر فقه اسلامی" می‌کوشد که ثابت کند "فقه اسلامی در یک فرایند تاریخی درست شده و اصلاً حقیقتی ندارد."

نویسنده‌ی کتاب، حسین مدرسی طباطبایی، دانش‌آموخته‌ی حوزه‌ی علمیه‌ی قم است. وی که دارای اجازه‌ی اجتهاد است، پیش از انقلاب یکی از شاگردان مرتضی مطهری بود و به توصیه‌ی او راهی آکسفورد شد و در زمینه فقه اسلامی با رساله‌ی «خراج در فقه اسلامی» (نشریافته در 1983 در لندن) دکترا گرفت. وی با نوشتن کتاب‌هایی چون «درآمدی بر فقه شیعی» (1984، لندن)، «بحران و تثبیت در دوره‌ی تکوینی اسلام شیعی» (1993، پرینستون) و نیز «سنت و بقا؛ بررسی کتاب‌شناختی ادبیات شیعه‌ی اولیه» به یکی از برجسته‌ترین پژوهش‌گران سنت شیعی در جهان بدل شد. وی که امسال در دانشگاه هاروارد استاد میهمان است، پژوهش‌گر ارشد مدرسه‌ی امور روابط عمومی و بین الملل و نیز استاد مطالعات خاور نزدیک دانشگاه پرینستون در آمریکاست.
در زبان فارسی از حسین مدرسی از جمله کتابی در دو جلد با عنوان «زمین در فقه اسلامی» در سال 1362 نشریافته است.

نگاه تاریخی رویاروی نگرش الاهیاتی

کتاب «مکتب در فرایند تکامل»، تبیینی تاریخی از زمینه‌ی پیدایش مذهب تشیع به دست می‌دهد که آشکارا رویاروی نگرش کلامی و عقیدتی به آن می‌ایستد. در نگرش الاهیاتی به تشیع، مذهب شیعه از آغاز همین گونه بوده که امروز هست و آن صورتی از مذهب که مفسران رسمی آن ترویج و تبلیغ می‌کنند تنها شکلِ "راستین" و "حقیقی" آن است. در نگرش عقیدتی، داده‌های تاریخی در پرتو اعتقاد تفسیر می‌شوند و آن بخش‌هایی از روایت‌های تاریخی که با اعتقاد جاافتاده‌ی امروزی سازگار نیستند، کنار زده و حذف می‌شوند.

در نگرش اعتقادی، چیزی به نامِ تحول و تطور عقیده‌ها و اندیشه‌ها وجود ندارند و عقیده‌ها همان‌گونه که امروز هستند، زاده شده‌اند. تبارشناسی اندیشه‌ها و کاوش درباره‌ی زمینه‌های تاریخی پیدایش عقیده‌ها، در نگرش عقیدتی معنا ندارد و تاریخ سطحِ صاف و بی‌خش و بی‌شکاف و رشته‌ای پیوسته، بی‌هیچ گسستگی و ناهم‌بستگی، فرانموده می‌شود.

ولی در نگاهِ تاریخی، همه‌ی اندیشه‌ها تاریخ‌ مندند. هیچ کدام به صورتی که امروزه وجود داشته‌ اند، در گذشته نبوده‌اند و همه چیز همواره در درون چارچوبی انسانی، و محدودیت‌هایی تاریخی پدید آمده و تغییر شکل داده‌ است. در نگاهِ تاریخی، تاریخ، پر از شکاف و گسست و ناهمواری و پس‌روی و پیش‌روی است و زمین تاریخ، سنگلاخی‌تر از آن است که به عقیده‌ای مجال دهد فراتر از شرایط و امکانات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بایستد و از هیچ امری ورای خود اثر نپذیرد.

کاربرد روش تاریخی در فهم تشیع

مدرسی طباطبایی در کتاب «مکتب در فرایند تکامل» روشی را برای تحلیل دوره‌ی تکوین تشیع در پیش می‌گیرد که یک‌سره در سنت و فرهنگ مسلط شیعی غایب است. مفسران رسمی و متألهان و متکلمان شیعه دغدغه‌ی تاریخ را ندارند و عقیده‌ها را تاریخ‌مند نمی‌بینند؛ بل‌که به تاریخ عقیده‌مندانه نظر می‌کنند. برای آنان، تاریخ ابزاری برای اثبات اعتقادات رسمی و راست‌کیشانه است.

در این نگرش، حتا ثقه و عادل بودن راویان حدیث نیز با اعتقاد اثبات می‌شود؛ اگر راوی حدیثی اعتقاد به تشیع نداشته باشد، راست‌گو بودن آن در درجه دوم اهمیت است. آن‌ چیزی از روایت‌های تاریخی برگرفتنی و پذیرفتنی است که در خدمت اثبات مدعیات اعتقادی باشد و گرنه باید دور ریخته یا «توجیه» شود. مثلاً اگر روایت‌های فراوانی شاهد آن باشند که شیعیان دوران اولیه مقامی مانند عصمت برای امامان خود قائل نبودند و با آنان مانند رهبری سیاسی برخورد می‌کردند، از نظر متکلمان و مفسران رسمی شیعه مقبول نیست؛ زیرا عصمت به نظریه‌ای مناقشه‌ناپذیر درباره‌ی امامان بدل شده که هیچ چون و چرایی در آن روا نیست. یا اگر روایت‌های پرشماری نشان دهند که اغلب شیعیان تا سده ششم هجری قرآن موجود، مصحف عثمان، را تحریف‌شده می‌دانستند و به قرآنی شیعی باور داشتند، برای مفسران راست‌کیش امروز شیعی پذیرفتنی نیست، زیرا نظریه‌ی عدم تحریف قرآن امروزه به گفتاری چیره و مسلط بدل شده است.

تاریخی‌نگری، نگاهی است که تقریباً با ریشه داشتن در اندیشه‌ی دوران روشنگری، از آغاز سده‌ی بیستم به روشی ناگزیر در تاریخ‌نگاری مقوله‌ها و ایده‌های علوم انسانی و اجتماعی بدل شد و رفته رفته در منظومه‌ی فکری علوم انسانی مدرن مشروعیتِ فراوان یافت. به ويژه مکتب تاریخ‌نگاریِ «آنال»، در تبیین روش‌شناختی تاریخ‌نگاریِ نوین، سهمی چشم‌گیر گزارد.

امامت؛ تبیینی تاریخی

تا کنون تفسیر معنا و مبنای امامت شیعی، بیشتر از نگاه اعتقادی و به دست مفسران رسمی و متألهان شیعی صورت گرفته است. کتاب «مکتب در فرایند تکامل» از معدود کتاب‌هایی است که به دست عالمی شیعی، اما با تربیتی مدرن در تاریخ‌نگاری نوشته شده است.

مدرسی طباطبایی در این کتاب شرح می‌دهد که تصور شیعیان از امام و مقام او در آغاز چگونه بود و بعدها، طی قرون نخستین اسلام و زیر تأثیر شرایط دگرگون‌شونده‌ی تاریخی، چه‌سان تحولاتی را از سر گذراند. عقیده‌ی امامت در آغاز آن شکل و شمایلی را که امروزه داراست، نداشته است.

برای شیعیان نخستین، امام کسی بود که تدبیر امر دین و دنیا در دست او بود. با این همه، علی ابن ابیطالب، امام نخستین شیعیان تنها پس از حدود بیست و پنج سال توانست قدرت سیاسی را به دست گیرد. هم‌چنین، حسین ابن علی، امام سوم شیعیان، در جنگ با یزید، خلیفه‌ی اموی کشته شد.

مدرسی در کتاب خود توضیح می‌دهد که شیعیان باور داشتند کسی سرانجام قیام خواهد کرد و داد و خونِ حسین را خواهد خواست و حکومت را به امامِ شیعی بازخواهد گرداند. روایت‌های تاریخی بسیاری هست که شیعیان از باقر و صادق، امامان پنجم و ششم شیعیان، می‌خواستند قیام کنند، اما آنان نپذیرفتند و صلاح را در قیام ندیدند، اما وعده دادند که «قائم» خواهد آمد. امام صادق، شیعیان را از هرگونه فعالیت سیاسی پرهیز داد و از آنان خواست برای تشیع تبلیغ نکنند و نیروی تازه نگیرند و تصریح کرد که وی «قائم» نیست.

سرباززدنِ به ويژه امام صادق از قیام، بسیاری شیعیان را سرخورده و مأیوس کرد. در برخی روایت‌ها، امام وعده داد که «قائم» پانزده روز پس از قتل محمد بن عبدالله النفس الزکیه، ظهور خواهد کرد. این و دسته‌ای دیگر از روایت‌ها نشان می‌دهند که انتظار ظهور «قائم» برای شیعیان امری موکول به آینده‌ای نامعلوم نبوده و شیعیان توقع داشتند «قائم» در عصر آنان بر حاکمان عباسی شورش کند و قدرت سیاسی را به دست امام بدهد. هم‌چنین، شیعیان در زمان امام باقر و صادق، تصوری از دوازده امام نداشتند. مدرسی طباطبایی با بررسیدن روایت‌های تاریخی نشان می‌دهد که عقیده به دوازده امام یا تشیع اثنی عشری، باوری بود که خرده خرده و در پی تحولات تاریخی پدید آمد.

عصمت امام و مبالغه‌گرانِ شیعه

در باب عصمت امام، طباطبایی تبیین می‌کند که این نظریه، در اصل، ابداع هشام ابن حکم بود برای حفظ امامان از بدبینی‌های مفرط و روبه‌گسترش شیعیان درباره‌ی آنان. بسیاری از بزرگان شیعه نسبت به امام باقر و امام صادق گمان بد می‌برند و تصور می‌کردند که آنان وظیفه‌ی سیاسی مقام امامت را به درستی انجام نمی‌دهند و سکوت و سلامت را بر قیام و شورش برگزیده‌اند.

در همین دوران، جماعتی اندک از شیعیان تصوری مبالغه‌آمیز را از امام پرورش می‌دهند که بر پایه‌ی آن، امام دارای مراتب و مقاماتی مابعدطبیعی است. این جماعت که بعدها «غلاة» یا مبالغه‌کنندگان نام گرفتند در پی آن بودند که با تأکید بر مرتبت هستی‌شناختی امام، جنبه‌ی سیاسی وی را در پرده و سایه اندازند. شیعیان می‌پرسیدند اگر امام قیام نکند پس چه سودی در مقام امامت است؟ غالیان پاسخ می‌دادند امام واسطه‌ی فیض الاهی و سبب آفرینش و بقای موجودات است و "اگر امام نباشد، زمین مردمان خود را فرو می‌گیرد. "

بخش عمده‌ای از کتاب در شرح شرایط تاریخی پیدایش عقاید مبالغه‌گران شیعی یا گرایش غلو در میان شیعه است. انتخاب کودک هفت ساله به عنوان امام، (امام جواد)، بدون رواج نظریه‌ای مابعدطبیعی درباره امام ممکن نبوده است. در این نظریه که مقام امامت به الوهیت برکشیده می‌شود، امام فردی غیرعادی است که مانند مسیح در گهواره‌ی خود سخن می‌گوید و رشد فیزیکی غیرمتعارف دارد و هر ماه به اندازه‌ی یک سال بزرگ می‌شود و قد می‌کشد؛ مقامی که هرگز پیامبر اسلام برای خود قائل نبود و خود را بشری مانند دیگران می‌دانست.
مدرسی طباطبایی روشن‌گری تاریخی به‌سامانی آورده است درباره‌ی تردیدهایی که شیعیان نسبت به قابلیت کودک امام رضا برای به عهده گرفتن مقام امامت داشته‌اند. شیعیان بسیاری باور داشتند که امام دانش دین را می‌آموزد و در نتیجه می‌پرسیدند که کودک خردسالی که هنوز به مقام «تفقه» و «اجتهاد» در دین نائل نیامده، چگونه می‌تواند فرقه‌ای را رهبری کند.

پیدایش تشکیلات مالی امام

کتاب «مکتب در فرایند تکامل» شرح می‌دهد که امام باقر و صادق گرفتن مالیات دینی یا خمس را جایز نمی‌دانستند و اخذ آن را حق انحصاری «قائم» می‌انگاشتند. اما امام هفتم، کاظم، نهاد «نیابت» را بنیاد گذارد و سرانجام امام نهم، جواد، شبکه‌ای از نایبان و کارگزاران را تشکیل داد که به نیابت از امام خمس شیعیان را گردآوری کنند. دفتر مالی امام نقش مهمی در گسترش قدرت وی ایفا کرد، اما پرسش‌های فراوانی را درباره‌ی حق امام در اخذ خمس در میان شیعیان برانگیخت. بر پایه‌ی متون تاریخی، نایبان امام دهم، هادی، به امام گزارش دادند که در برابر تردیدها و پرسش‌های فراوانی درباره‌ی حق اخذ خمس قرار دارند، تا آن‌جا که شیعیان زیدی امام هادی را متهم کردند که در هر شهری، کارگزاری تعیین کرده تا خمس را گردآوری کند و " پول‌ها را برای خود صرف می‌کند به جای آن‌ که به نیازمندان ببخشد."

در دوران امام یازدهم، عسکری، بود که تأکید بر حق امام در اخذ خمس پررنگ ‌تر شد و امام عسکری خودداری از پرداخت خمس به نایبان خود را برابر با کفر اعلام کرد. با این همه، فساد مالی در میان کارگزاران بالا گرفت. بسیاری از آنان، پول خمس را برای امامان نمی‌فرستادند و در نتیجه امام شماری از آنان را که پیشتر معتمد و نزدیک به وی بودند، عزل کرد و خارج از مذهب تشیع دانست.

بحران شیعه و ظهور مهدی

برآمد این شرایط، گواه بحران فزاینده‌ای در میان جماعت شیعه بود. بحران از زمانی بالا گرفت که معلوم شد امام یازدهم، با وجود داشتن زنان و کنیزان بسیار، فرزند پسر ندارد. برآورده نشدن انتظار شیعیان برای ظهور قائم و نگرانی آنان درباره‌ی آینده این فرقه، مسأله‌ی نداشتن پسر و جانشین را برای امام یازدهم به مشکلی حیاتی بدل می‌کرد. بحرانی که از دوران امام صادق آغاز شده بود، موجب شد فرقه‌های شیعی تازه‌ای مانند اسماعیلیه پدید آید و بسیاری از شیعیان نیز به مذهب اهل سنت و جماعت بگروند. خطر پراکندگی و انحلال پیروان امام عسکری را تهدید می‌کرد. در کتاب «مکتب در فرایند تکامل»، تصویر تاریخی شگفت‌انگیزی از رقابت فرزندان امامان بر سر قدرت به دست داده شده است.

عثمان بن سعید العمری، که نخست نایب مالی امام هادی و سپس سرپرست مالی امام حسن عسکری شد، نقش مهمی در رهبری فرقه‌ی شیعه بازی کرد. عثمان بن سعید از جانب بسیاری شیعیان مظنون بود به این‌که دستگاهِ مالی امام را به سود خود اداره می‌کند و حتا نامه‌هایی جعلی با خطاهای نحوی از سوی امامان برای پیروان آنان می‌فرستد. کتاب مدرسی طباطبایی نزاع میان وکیلان و نایبان مالی امامان را به تفصیل شرح می‌کند و نقش آنان را در تثبیت اعتقاد به امام و مقام وی بازمی‌نماید.

امام یازدهم بدون برجای گذاشتن برادر یا پسری جهان را بدرود گفت. عثمان بن سعید در مقام مهم‌ترین وکیل امام، بی‌درنگ، اعلام کرد امام یازدهم، فرزند پسری داشته که در خفا به دنیا آمده است و هیچ کس او را ندیده و پیش از قیام وی نیز او را نخواهد دید. عثمان بن سعید به شغل خود در مقام رییس دیوان نیابت امام ادامه داد و هم‌چنان به اخذ و گردآوری خمس پرداخت. عثمان بن سعید ادعا می‌کرد که تنها او به امام دسترسی دارد و از وی دستورالعمل‌های لازم را می‌گیرد؛ ادعایی که بسیاری از شیعیان با بدگمانی آن را می‌شنیدند. آن دسته از شیعیانی که بدین عقیده گرویدند، به نوشته مدرسی طباطبایی، هرگز گمان نمی‌بردند که دوران غیبت، بسیار طولانی خواهد شد؛ زیرا همواره این تصور القا شده بود که «قائم» به زودی می‌آید و بساط حکومت عباسیان را برمی‌چیند و به شیعیان قدرت می‌بخشد.

وجود تاریخی فرزند امام عسکری

در این دوران بود که تصور «مهدی» زاده شد؛ کسی که پیش از پایان جهان می‌آید و جهان پر ستم و ظلم را آکنده از عدل و داد خواهد کرد. «مهدی» انگاره‌ای بود که از پیش‌ترها وجود داشت، ولی هرگز کسی تصور پایان جهان را به دست فرزند پنهان‌زاده‌ی امام یازدهم شیعیان نمی‌برد. در این دوران اعلام شد که تنها چهار نایبِ خاص امکانِ دستیابی به فرزند امام عسکری را دارند و شیعیان باید تنها از طریق این چهار تن با وی ارتباط برقرار کنند. نایب چهارم، پیش از مرگ خود اعلام کرد که با رفتن وی از جهان دیگر، کسی امکان دیدار مستقیم امام دوازدهم را نخواهد داشت و دوره‌ی «غیبت کبرا» آغاز خواهد شد؛ مفهومی که تا آن زمان برای شیعیان ناشنیده و ناآشنا بود.
در حالی که هیچ تاریخ‌نگار کهن یا نوی در وجود تاریخی شخصیت‌های اسلامی و در صدر آنان پیامبر اسلام، تردید نکرده است، وجود تاریخی فرزند امام حسن عسکری از آغاز در محل تردید و پرسش بوده است. نه زمان زایش، نه نام مادر، نه زمان فرورفتن در چاه، نه زمان ظهور، هیچ یک درباره فرزند امام یازدهم مورد اتفاق و معلوم نیست. در ادیبات حدیثی درباره‌ی امام زمان و ظهور وی، تشویش‌ها و تناقض‌ها آن قدر فراوان است که حتا مورخان دوران کلاسیک تاریخ اسلام مانند ابن خلکان، نیز بدان اشاره کرده‌اند. از درون روایت‌های مربوط به مهدی و آخرالزمان، به دشواری می‌توان تصویری منسجم و یک‌دست بیرون کشید.

مدرسی طباطبایی در کتاب «مکتب در فرایند تکامل» نشان می‌دهد که چگونه ضرورت‌های سیاسی برای حفظ، بقا و تثبیتِ جماعت و فرقه‌ی شیعی، مفاهیمی الاهیاتی را خلق کرد و پرورد؛ چگونه مفاهیمی مانند «مهدی» در بستر زمان زاده شدند و به نیازهای فرقه‌ای مذهبی پاسخ گرفتند و نظامی از مقوله‌های عقیدتی و کلامی را به تدریج آفریدند.

حقیقت تاریخی و روایت تاریخی

تصویر متفاوتی که حسین مدرسی طباطبایی در کتاب خود از پیدایش تشیع در سه قرن نخستین اسلام پیش می‌گذارد، «حقیقتی تاریخی» نیست؛ حقیقتی در برابر حقیقتی که متلکمان و مفسران رسمی شیعه در میان می‌آورند. کارِ طباطبایی، در مقام تاریخ‌نگار، تنها به دست دادن «روایتی تاریخی» است.

در الاهیات، گذشته‌ی یک مذهب، به شکل «حقیقتی تاریخی» فرانموده می‌شود؛ تصویر متألهان از گذشته‌ی تاریخی «حقیقت» کامل را درباره آن گذشته می‌گوید و به همین سبب است که چون و چرا کردن در آن تصویر به معنای مناقشه‌ی در اصول مذهب است، نه وارد شدن در کاوش و چالشی تاریخ‌نگارانه.

فرض بنیادی تاریخ‌نگار نوین، اما این است که «حقیقتِ» هر رخ‌داد یک بار با رخ دادن آن ظهور کرده و برای همیشه نایاب و دور از دسترس شده است. در مقام تاریخ‌نگار، تنها می‌توان روشی انتقادی را در برخورد با متن‌ها و داده‌های تاریخی پیش گرفت و روایتی منسجم و به‌سامان از آن به دست داد. روایتی که تاریخ‌نگار به دست می‌دهد، روایتی است از میان‌ها روایت‌های بالقوه بی‌شمار. تاریخ‌نگارانِ دیگر می‌توانند در میان آیند و با بررسی تازه‌ی داده‌های تاریخیِ در دسترس یا پس از دستیابی به داده‌های تاریخی نویافته، روایتِ تاریخی دیگری پیش کشند. هر روایت تاریخی تازه، نقدی بر روایت تاریخی پیشین است و شستن و صیقل دادن روش تاریخ‌نگاری. اما هرچه باشد نسبتی با نظام فکری الاهیاتی ندارد و هرگز نمی‌تواند مدعی فرانماییِ صادقانه‌ی حقیقت قلمداد شود.
واکنش بنیادگرایان در ایران به این کتاب عجب نیست. تاریخی‌نگری دشمن تعصب است. غور در تاریخ و تبار ایده‌ها و عقیده‌ها یعنی کشف محدودیت‌های نظری و عملی آدمی و نیز اثرپذیری و اثرگذاری متقابل عقیده و شرایط تاریخی – سیاسی، اجتماعی و اقتصادی . بنیادگرایان دشمنان تاریخی‌نگری هستند، زیرا عقیده را موجودی ماوراطبیعی و مجرد و منزه می‌پندارند و آن را ورای اثرپذیری از شرایط انسانی و تاریخی می‌شمرند. تقابل میان نگرش الاهیاتی و نگرش تاریخی، رویارویی بنیادینی است که در عمل، به دو نظام اجتماعی و سیاسی یک‌سر متفاوتِ خودکامه یا مداراگر می‌انجامد.

۱۳۸۹ فروردین ۲, دوشنبه

لوح گور

We are drunken of the words not cried out yet
Of the kisses not given yet

Of the days not arrived yet

Of the Freedom we have striven for
Of the Freedom we have achieved speck by speck
Raise the Flag to slap on the face of winds

Even tortoises who know where they are heading

Can reach the finishing line before the rabbits who don't


Yannis Ritsos
Greek



ما مست از سخنانی هستیم که هنوز به فریاد در نیاورده ایم
مست از بوسه هایی هستیم که هنوز نگرفته ایم
از روزهایی که هنوز نیامده اند
ازآزادی که در طلبش بوده ایم
از آزادی که ذره ذره به دست آورده ایم
پرچم را بالا بگیر تا به صورت بادها سیلی بزند
حتی لاک پشت ها هم هنگامی که بدانند
به کجا می روند
زودتر از خرگوش ها به مقصد می رسند


یانیس ریتسوس
یونانی



۱۳۸۸ اسفند ۲۹, شنبه

فلسفه چهارشنبه سورى


سور به معناى ميهمانى و جشن مى باشد و اما چرا چهارشنبه سورى و چرا آتش برافروختن و چرا از روى آتش پريدن؟ براساس سروده هاى پيروز پارسى، حكيم فردوسى، سياوش فرزند كاووس شاه در هفت سالگى مادر را از دست مى دهد. پادشاه همسر ديگر را برمى گزيند، سودابه كه زنى زيبا و هوسباز بود عاشق سياوش مى شود:

يكى روز كاووس كى با پسر
نشسته كه سودابه آمد ز در
زنـاگـاه روى سياوش بديد
پرانديشه گشت و دلش بردميد
زعشق رخ او قرارش نماند
همه مهر اندر دل آتش نشاند

سودابه در انديشه بود تا به گونه اى سياوش را به كاخ خويش بكشاند، دختر زيبا و جوان خود را بهانه حضور
سياوش كرده و او را فرا خواند: ـ
كه بايد كه رنجه كنى پاى خويش
نمائى مرا سرو بالاى خويش
بياراسته خويش چون نوبهار
بگردش هم از ماهرويان هزار

آنگاه كه سودابه سياوش را در كاخ خويش يافت به او گفت: ـ

هر آنكس كه از دور بيند ترا
شود بيهش و برگزيند ترا
زمن هر چه خواهى، همه كام تو
بر آرم ، نپيچم سر از دام تو
من اينك به پيش تو افتاده ام
تن و جان شيرين ترا داده ام

سودابه پس از اين كه از مهر و عشق خود به سياوش مى گويد و همزمان به او نزديك مى شود. ناگاه او را در آغوش كشيده و مى بوسد

سرش تنگ بگرفت و يك بوسه داد
همانا كه از شرم ناورد ياد
رخان سياوش چو خون شد ز شرم
بياراست مژگان به خوناب گرم
چنين گفت با دل كه از كار ديو
مرا دور داراد كيوان خديو
نه من با پدر بى وفائى كنم
نه با اهرمن آشنائى كنم

سياوش با خشم و اضطراب و دلهره به نامادرى خود گفت: ـ
سر بانوانى و هم مهترى
من ايدون گمانم كه تو مادرى

سياوش خشمناك از جاى برخاسته و عزم خروج از كاخ سودابه را كرد. سودابه كه از برملا شدن واقعه بيم داشت داد و فرياد كرد و درست بسان افسانه يوسف و زليخا دامن پاره كرده و گناه را به سياوش متوجه كرد و چنانچه در نمايشنامه افسانه، افسانه ها نوشتيم، اكثر افسانه هاى سامى، افسانه هاى شاهنامه مى باشد كه رنگ روى سامى گرفته است و نيز در آئين اوستا نوشته ايم كه كتاب اوستا يك كتابخانه كتاب بوده است كه تاريخ شاهان ايران يكى از ۱۲۰ جلد كتاب، كتابخانه اوستا مى باشد و چگونگى به نظم آوردن آن را توسط فردوسى در زندگينامه پيروز پارسى، يعنى حكيم ابوالقاسم فردوسى شرح داده ام... بارى سياوش به سودابه مى گويد كه پدر را آگاه خواهد كرد: ـ

از آن تخت برخاست با خشم و جنگ
بدو اندر آويخت سودابه چنگ
بدو گفت من راز دل پيش تو
بگفتم نهانى بد انديش تو
مرا خيره خواهى كه رسوا كنى؟
به پيش خردمند رعنا كنى
بزد دست و جامه بدريد پاك
به ناخن دو رخ را همى كرد چاك
برآمد خروش از شبستان اوى
فغانش زايوان برآمد بكوى

در پى جار و جنجال سودابه، كيكاووس پادشاه ايران از جريان آگاه شده و از سياوش توضيح خواست سياوش به پدر گفت كه پاكدامن است
و براى اثبات آن آماده است تا از تونل و راهرو آتش عبور كند. سياوش گفت اگر من گناهكار باشم در آتش خواهم سوخت و اگر پاكدامن باشم
از آتش عبور خواهم كرد
سراسر همه دشت بريان شدند
سياوش بيامد به پيش پدر
يكى خود و زرين نهاده به سر
سخن گفتنش با پسر نرم بود
سياوش بدو گفت انده مدار
كزين سان بود گردش روزگار
سرى پرز شرم و تباهى مراست
سياوش سپه را بدا نسان بتاخت
تو گفتى كه اسبش بر آتش بساخت
زآتش برون آمد آزاد مرد
لبان پر ز خنده برخ همچو ورد
چو بخشايش پاك يزدان بود
دم آتش و باد يكسان بود
سواران لشكر برانگيختند
همه دشت پيشش درم ريختند

سياوش به تندرستى و چاپكى و چالاكى به همراه اسب سياهش از آتش عبور كرد و تندرست بيرون آمد.

يكى شادمانى شد اندر جهان
ميان كهان و ميان مهان
سياوش به پيش جهاندار پاك
بيامد بماليد رخ را به خاك
كه از نفت آن كوه آتش پَِـرَست
همه كامه دشمنان كرد پست
بدو گفت شاه، اى دلير جهان
كه پاكيزه تخمى و روشن روان
چنانى كه از مادر پارسا
بزايد شود بر جهان پادشا
سياوخش را تنگ در برگرفت
زكردار بد پوزش اندر گرفت
مى آورد و رامشگران را بخواند
همه كام ها با سياوش براند
سه روز اندر آن سور مى در كشيد
نبد بر در گنج بند و كليد!
ـ

اين اتفاق و آزمايش عبور از آتش در بهرام شيد (سه شنبه) آخر سال روى داده بود و از چهارشنبه تا ناهيد شيد (جمعه يا آدينه) جشن ملى اعلام شد و در سراسر كشور پهناور ايران به فرمان كيكاووس سورچرانى و شادمانى برقرار شد.
و از آن پس به ياد عبور سرفرازانه سياوش از آتش همواره ايرانيان واپسين شبانه بهرام شيد (سه شنبه شب) را به ياد سياوش و پاكى او با پريدن از روى آتش جشن مى گيرند.


۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه

آغاز با نوروز 1389


بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپيد
برگهای سبز بيد
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست

نرم نرمک می رسد اينک بهار

خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ‌ها و دشتها
خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها
خوش به حال غنچه‌های نيمه‌باز
خوش به حال دختر ميخک که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبريز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در اين روزگار
جامه رنگين نمی‌ پوشی به کام
باده رنگين نمی ‌بينی به جام
نقل و سبزه در ميان سفره نيست
جامت از آن می که می ‌بايد تهی است
ای دريغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسيم
ای دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دريغ از ما اگر کامی نگيريم از بهار
گر نکوبی شيشه غم را به سنگ
هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ