۱۳۹۰ فروردین ۱۴, یکشنبه

روشنفکری دینی (Religious Intellectuality)


روشن فکر به کسی اطلاق می گردد که به نوعی سنت های اخلاف را در می نوردد و به دنبال نگاهی نو در مسائل هست . مهمترین مسئولیت روشن فکر آن بایاس یا بی طرف بودن وی هست . روشن فکری که تعلق خاطر به جریانی خاص داشته باشد اصولاً عینکی از ایدئولوژی های رنگارنگ ، سیاهی ها و روشنی ها و خوبی ها و بدی ها به چشم دارد و قادر نیست که وظیفه خود را به عنوان یک انسان حقیقت جو و عالم انجام دهد یعنی اصلا روشنفکر نیست بلکه فقط اسم آنرا یدک می کشد. از طرفی دیگر روشنفکر می بایستی تعلق خاطر به یافتن حقیقتی علمی را به عنوان انگیزه ای که درک و کشف آن بسیار مسرت بخش است ، داشته باشد
به همین منوال ، در تعریف جریان روشنفکری دینی می بایست اذعان کرد: جریانی که همیشه به دنبال آشتی دادن سنت و مدرنیته بوده و باور داشته که این امر تحقق یافتنی است و یا بدون در نظر گرفتن اینکه آیا چنین چیزی تحقق یافتنی هست یا خیر به قبض و بسط تئوریک شریعت خود می پرداخته است. این جریان که خواسته یا نا خواسته متعهد به حفظ دینداری (هرچند با جامه ای مدرن تر) ، با کمک برداشت از الگوهای غربی و مدرن بوده و هست در اصل با روشی معکوس این کار را انجام می دهد به این صورت : در غرب در طول سالیان متمادی دین زدایی صورت گرفت و امکان درک و آگاهی بالا رفت علم پیشرفت کرد . عملا دین وسیله ای بود در دست بسیاری که از آن به عنوان قدرت برای اهداف خود استفاده می کردند و عملا هر چیزی که با آن سازگار نبود را از بین می بردند. کم کم با کار دانشمندان در حوزه های گوناگون و دستیابی به آگاهی ، نقش دین در زندگی به عنوان عامل تعیین کننده تضعیف شد و تبدیل به یک عامل شخصی گردید. دانشمندانی مثل گالیله و داروین کسانی بودند که با انگیزش های دینی دچار لعن و نفرین شدند و تا پای چوبه دار هم رفتند.
روشنفکر دینی چه می خواهد یا چه بلد است ؟ این قشر از طرفی پیشرفتهای خیره کننده و انکار ناپذیرعلم را می بینند و از طرفی هم نگاهی به درونیات ، مسلک ، مرام و دینشان می اندازند که جزو لاینفک زندگی آنهاست . در تقابل این دو مقوله گاهاً متضاد و در غیبت روشنفکر به معنی واقعی کلمه ، روشنفکر دینی متولد می شود. این قشر جایگاه خود را از باورهای دینی و دین می یابد و شکل گیری شخصیت آنها در جامعه دین زده و خانواده دین مدار، عملا اجازه دیدن دنیا بدون عینک دین مداری را از آنها گرفته است. این قشر با انگیزه های ذکر شده که از طرفی در بستر دینی یا دین زدگی رشد یافته و همچنین جایگاه خود را هم مرهون تدین می دانند ، به دنبال مسلط کردن نودین و برداشت جدید خود از دین به عنوان یک پیش فرض و یک حقیقت بر تمامی امور را دارند . به عنوان مثال همین روشنفکرنماها هم اکنون هم در ریشه انسان و تکامل آن راه خود را می روند و علم را دور می زنند . اخیرا در فکاهی های این روشنفکر نماها به این نکته برخوردم که اذعان کرده بود : حتی اگر انسان از نسل میمون هم باشد ، روح انسانی با روح حیوانی فرق دارد . به این معنی که اینجا هم پایشان در گیر تفسیر بر مبنای دین است.
البته این شاید تنها مشکل این روشنفکرنماها نباشد یعنی اگر روشنفکر واقعی در جامعه ما وجود داشته باشد و البته قدرت عرض اندام داشته باشد به نظر من این حباب ها اتوماتیک از بین خواهند رفت ولی شاید آن روشنفکرهای دیگر هم یا وجود ندارند یا به دنبال امرار معاشند و یا درگیر ایدئولوژی های دیگری اند که آنها هم به نوعی برگرفته از مسلکهای مشابه با روش مذهبی هست . این به اصطلاح روشنفکرها دینی حتی در درون خود هم یک اجماع نظر ندارند یعنی از یعنی سروش یک چیز می گوید کدیور یک چیز دیگر ولی آنچه که اینها را در یک جرگه قرار داده همانست که از کشور گریخته اند. به دیگر بیان آنچه که به اینها اجازه وجود داده همان جامعه دیکتاتوری دینی است ولا غیر ؟ اینها هم که خود از پایه گذاران این جامعه بوده اند ، و از طرفی به اشتباه خود هم معترف نیستند ، به دنبال آن ایده آل تحقق نیافتنی می گردند که یکبار ما را به دیکتاتوری دینی رساند و دگر بار به ناکجاآباد. اینها به هدف خود ایمان دارند و معتقدند که هدف اصلی و راستین آنها(ایده آلشان) چیزی غیر از جامعه دیکتاتوری فعلی بوده و اگر چنین شده به خاطر پیمودن راه اشتباه است نه اینکه هدف غلط بوده است فلذا اکنون سعی در باز خوانی افکار و عقاید و رفتارهای خود دارند . یک دیندار یعنی همین یعنی باور دارد که پیامبرش ، کتاب مقدسش حقیقت است و اگر خطایی می بیند به آن حقایق نسبت نمی دهد که ایراد را در خود می یابد
نهایتا به نظر من در حوزه روشنفکری ، روشنفکر دینی ، سطحی ترین قشری هست که می تواند وجود داشته باشد به چند دلیل خاص
اول هویت مستقلی ندارند و هر چه دارند اعم از محبوبیت ، نفرت ، شهرت ، افتخار ، دوست و دشمن از برخورد و نگرش خود نسبت به دین هست بنابراین ، دین گرایی یا دین ستیزی پایه زندگی آنها شده است
دوم همانند مفسرین کتاب و سنت در برخورد با دین ، همان روش را نسبت به جامعه یا ایدئولوژی خود انجام می دهند با بهره مندی از ابزار مدرن والهام از مدرنیته
سوم اکثر اینها در فاجعه کنونی کشور سهیم بوده اند و به نوعی احساس گناه می کنند و برای همین می خواهند جبران مافات کرده باشند
چهارم اکثر مدعیان روشنفکری دینی در خانواده های مذهبی رشد کرده اند و نسبت به دین و دین گرایی تعهد و تعلق دارند. در نتیجه دین مداری را همانند طفل خود فرض می کنند که باید آنرا به بهترین شکل ممکن تربیت کرده و شکلی قابل قبول و موجه به آن بدهند تا تحسین همگان را برانگیزد بلکه همه به آن بگرایند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر