۱۳۸۹ تیر ۴, جمعه

زیگموند فروید ( Sigmund Freud )



با توجه به محدوديتهاي كه در جامعه كنوني ايران موجود است و بالاخص محدوديت در ارتباط بين دو غير هم جنس ، نظريات فرويد دگرباره قابل توجه گرديده است . حداقل مطلبي كه اكثر افراد از نظريات فرويد مي دانند اينست كه وي ريشهْ اكثر اختلال هاي رواني و تلاش هاي انساني را در عوامل جنسي مي بيند و يا اينكه انگيزه هاي جنسي را يكي از مهمترين و موثر ترين عوامل تاثير گذار بر انسان ها مي داند .حال با اين مقدمه سعي بر اين است كه براي آشنايي هر چه بيشتر خواننده با نظريات فرويد مطالبي به رشته تحرير در آيد .
شك نيست كه نظريه فرويد به صورت نوعي فلسفه عمومي براي توجيه رشد شخصيت در آمده است و اين در حاليست كه اين نظريه روزي از چهار چوب پزشكي تجاوز نمي كرد . هم چنين ترديدي نمي توان داشت كه نظريه فرويد از مرزهاي روانشناسي گذشته و مدعي است كه مشكل شعور اجتماعي را فهميده و راز آنرا يافته است . هر انديشه اي كه در لباس ساير فلاسفه جلوه مي كرد ، به سبب دشواري ، عموميت دادن و شرح و بسط آن مخصوص عده اي از خواص بوده ولي در پناه فرويديسم ، تمامي آنها در اختيار همگان قرار گرفته و جنبه همگاني يافته است .قابل توجه است كه روش فرويد به همه جا نيز سركشي كرده است و به همه مسائل از ديدگاه روانشناختي پرداخته است. در نظريه فرويد مي خوانيم كه : جهان بر بنياد نيكي استوار نيست و بدبختانه بايد چنين باشد زيرا نيروهاي سياه ضمير ناخودگاه بر شخصيت آدمي تسلط دارد . از نظر اخلاقي ، پذيرفتن نا برابري اجتماعي زن و مرد كاري است دشوار اما كساني كه در راه برابري زن با مرد گام بر مي دارند ، بيهوده وقت تلف مي كنند . نابرابري مرد و زن براين اصل علمي متكي است كه آنان از نظر تشريحي متفاوتند زيرا مرد از نظر جنسي نقش فاعلي دارد و زن نقش انفعالي . از تمدني كه بوسيله مرد پايه گذاري شده است بروشني هويدا است كه محدوديت جنسي زن با محدوديت اجتماعي او قويا وابسته است و همچنين نتيجه گرفته مي شود كه محدوديت اجتماعي زن زاده محدوديت جنسي است . فرويد در مقدمه اي بر روانكاوي مي گويد : بدون تخطي از روانكاوي مي توان از آن به يك نسبت در تاريخ تمدن ، مطالعه مذاهب و اساطير و بررسي كار اعصاب با كاميابي استفاده كرد .
در توتم و تابو مي گويد : براي بررسي زندگي معنوي و فرهنگي ملت ها نه تنها از روش هايي كه درباره روانكاوي فرد بكار مي رود بايد استفاده كرد بلكه هميشه بايد آنچه را كه در روانشناسي ملت ها پوشيده و تاريك است از ديدگاه روانكاوي روشن ساخت .
اين عبارت نشاندهنده اهميت ديدگاه روانشناختي درامور مختلف مي باشد كه به حق هم همين طور است . فرويد براي تمامي پديده هاي رواني يك اصل قائل مي گردد كه آن (ليبيدو) مي باشد . اساس روانكاوي فرويد بر اين انديشه استوار است كه كسب لذت (ليبيدو) هدف نهايي هر فعاليت فكري مي باشد . لذت به معني قطع شدن تحريك ناراحت كننده داخلي و پيدايش تسكيني دلپذير حاصل مي گردد .
فرويد چون مي گويد هدف همه زندگي ها مرگ است قائل به اين مي گردد كه تمامي افعال انساني به سمت بر آورده كردن خواست هاي عيني و ذهني پيش مي رود ، چون انسان محكوم به مرگ است. اين لذايذ در مورد كسي كه حتمي اعتقاد به دنيايي ديگر نيز دارد صدق مي كند چون او از لذايذ اين دنيا براي رسيدن به لذايذ بهتر دنياي ديگر مي گذرد .
فرويد در بيان عقده( اديپ ) به بررسي روابط پسر با مادر ، پسر با پدر ، مادر و دختر ، دختر و پدر مي پردازد . وي مي گويد : در روانكاوي عقده اديپ يكي از اصول مي باشد و نقش تعيين كننده اي دارد . فرويد مي گويد : اولين جلوه غريزه شهواني هر فردي به خاطر مادرش بر انگيخته مي شود . در واقع غريزه عشق در ابتدا با مادر و كينه با پدر شروع مي گردد . كودك با مكيدن پستان مادر لذت خويش را برآورده مي كند و چون پدر را مانع خود مي بيند از وي كينه بدل مي گيرد . نسبت به رابطه دختر با مادر كه از آن به عنوان عقده( الكترا ) نام مي برد مي گويد : دختر ، مادر خود را مورد كينه قرار داده و به پدر عشق مي ورزد . فرويد براي اثبات ادعاي خود از تمايل همخوابي كودكان با مادر سخن مي گويد و اين تمايل را به منزله (ميل ناخوداگاه ) كودك به عمل شهواني مي داند . فرويد در ارتباط با ضمير ناخودآگاه مي گويد : روانكاوي عبارت است از تجزيه و تحليل تاثيرات ضمير ناخودآگاه در زندگي معنوي بشر . محال است بدون شناسايي ضمير ناخودآگاه دست به آزمايشي جدي درباره فعاليت رواني زد . ضمير ناخودآگاه واقعي با ضمير خود آگاه در ارتباط و پيوند طبيعي است . ضمير ناخودآگاه در عين مخالفت با فرد ، حيله گر است و عقل انسان را تحت الشعاع قرار مي دهد . فرويد توالي خوابها را ثبت تند نويسي ضمير ناخودآگاه مي داند و معتقد است خوابهاي بي سرو ته و اتفاقي سر شار از معاني عميق اند . خواب بعنوان وسيله اي براي انعكاس ضمير ناخودآگاه مي باشد.
به نظر فرويد عشق آدمي هميشه متضمن نيروهاي دوگانه ايست كه يكديگر را طرد مي كنند مانند علاقه و نفرت ، تحقير و تحسين ، كشيدن و راندن . اين دوگانگي احساسات در آئين فرويد جنبه رواني و مرامي دارد . فرويد مي گويد : ((چنين خصومتي پنهان در پشت عشق ، خود را در تمامي حالات عاشقانه نشان مي دهد . اين در حالتي شناخته و قديمي است كه نمونه اي از دوگانگي عشق بشري را به دست مي دهد )) . از خصوصيات نظريه اصلي فرويد در مورد عشق مواجه بودن مسائل كنوني و مسائل بدوي و يا احساسات تلطيف شده و احساسات بدوي ، تمدن در مقابل وحشيگري ، مي باشد .
فرويد عقيده دارد كه اين دوگانگي هميشه در هسته مركزي هر زندگي مهر آميزي وجود دارد و تنها در روزگار كنوني از شدت خشونت آن نسبت به بشر نخستين كاسته شده است .
وي در توتم و تابو مي گويد : اين دوگانگي به ما اجازه مي دهد كه انگيزه ها و تضاد هاي احساسات خود را درك كنيم . مي توان تصور كرد كه پديده اساسي زندگي عشقي انسان همين است . همچنين بنظر فرويد هميشه در رفتار شخص هسته اي از كيته وجود دارد كه علتش بر ما پوشيده است و مي توان آن را خصلت ابتدايي و اصلي بشر خواند .
به عقيده فرويد ميان تمايلات جنسي و زيبايي هنري ، ميان لذت و جمال ، اختلافات اساسي وجود دارد . براي رسيدن به زيبايي بايد بر خوي حيواني پيروز شد ، در حالي كه عشق واقعي وابسته به خوي حيواني بشر است .
فرويد مي نويسد : اعضاي تناسلي بشر بر عكس قسمتهاي ديگر بدن تغييري در جهت زيبايي نپذيرفته و حالت حيواني خود را حفظ كرده اند در نتيجه عشق نيز امروزه اساسا و اصولا مانند سابقه جنبه زشتي و ضد اخلاقي دارد .
وي مي گويد : عشقي كه نسبت به ديگران ايجاد مي شود از عشق به خود ناشي مي شود و از آن تعبير به خود شيفتگي مي كند . خود شيفتگي حالتي بدوي و كلي است كه فقط بر اساس آن پس از مدتي عشق به ديگري رشد مي كند . گاهي فرويد از عشق بعنوان هاله اي كه پيرامون لذت را فرا گرفته است نام ميبرد و آنرا ( ارزيابي مبالغه آميز جنسي) عنوان مي كند .
فرويد در تحقيقات درباره روانشناسي رشد مي گويد : زندگي عشقي بشر در جهان متمدن امروز بوسيله ناتواني هاي رواني آسيب ديده و لكه دار شده است . عده كمي از اين مردم متمدن مي توانند احساسات مهرآميز وتمايلات جنسي خودرا كه مجموعا يك واحد است ، ارضاءكنند . آنجا كه پاي تمايلات جنسي در ميان است ، مرد خود را در احترامي كه براي زن قائل است ، مقيد مي بيند . بر عكس در رابطه با موضوع عشق (پست )خود را كاملا آزاد مي يابد . اين نكته يكبار ديگر ثابت ميكند كه تمايل جنسي جنبه فاسد دارد ومرد نمي تواند با زني كه برايش احترام قائل است احساس رضايت كند و معتقد است احساسات مهر آميز بشر نسبت به خود برتر تجلي مي كند در حاليكه انسان عشق خود را به موجود پايين تر ، آسانتر ابزار مي كند.
از نظرفرويد موضوع اصلي عشق مادر است . سرچشمه اين عشق ثابت را در تاريكي ضمير ناخوداگاه بايد جست كه در زندگي عاشقانه مرد ، خاصه در انتخاب معشوقه ، تاثير قطعي دارد و علت انتخاب معشوقه شباهت به مادر مي باشد . فرويد شهوت ها و تمايلات را قابل تربيت و قابل توافق با خرد نميداند ومفاهيم را ثابت مي پندارد .

پرواضح است كه من نتوانسته ام در اين چند سطر روانشناسي بزرگ همچون فرويد را تبين كنم و فقط به دنبال بيشتر كردن اطلاعات خواننده محترم نسبت به نظريات اين روانشناس بزرگ كه لقب روانشناس قرن را دارد داشته ام . از جمله كتابهاي بسيار برجسته فرويد مي توان به كتاب (آينده يك پندار) اشاره كرد كه يك كتاب عميق و علمي و دقيق مي باشد . چنانچه خوانندگان علاقه به شناخت اين روانشناس دارند مي توان با مراجعه بدين كتاب از مجموعه اي از نظريات وي آگاه شوند هم چنين در عصر حاضر در ارتباط با فرويد نيز كتابهاي زيادي به نگارش در آمده است از جمله مي توانيد به آدرس ذيل مراجعه كنيد.

http://human–nature .com/ Freud / timrev.html

۳ نظر:

  1. در صورت برخورد در مورد وب آدرس لینک شده از
    http://www.human-nature.com/freud/timrev.html
    استفاده کنید

    پاسخحذف
  2. زیبا بود نظریات فروید اما من در باب برابری زن بامرد جستجو می کردم در هر صورت از شما و وب زیباشما لذت بردم .

    پاسخحذف