۱۳۸۹ تیر ۱۷, پنجشنبه

سنت و مدرنیته



در مرحله اول بايد رابطه مذهب و فرهنگ مورد برسی قرار گيرد و باين سوال پاسخ داده شود که آيا مي شود اين دو مقوله(فرهنگ و مذهب) را از يک ديگر جدا نمود. امروزه فرهنگ مجموعه ای است از دست آوردهای علمی يک ملت (ابزار توليد،تکنولوژی، پزشکی و ...)، هنری و ادبی و شرائط سياسی، اداری، قضائی جامعه ،رابطه همين ملت با محيط زيست و شرائط زنان واقليت ها و.... و اما مذهب فقط رابطه فرد و يا يک جامعه با خدا نمي باشد. مذهب بخشی مهمی از فرهنگ يک ملت را تشکيل مي دهد، بخشی که در نهايت آخر فرهنگ آن ملت را تعيين مي کند. مذهب مي تواند مستقلاً اقدام کند و عملکرد اجتماعی افراد، روابط مابين آنها، ارزش های اجتماعی و حتی اقتصاد جامعه را معين نمايد. با کمی بلند نظری مي توان ادعا کرد که مذهب هم زير بنا (در واژه نگاری مارکس) يک جامعه مي باشد و هم رو بنا. اين يک ادعای تجربی ميباشد و نه نظری، چرا که همين مذهب (فرهنگ) مسيحيت بود که سرمايه داری و مدرنيته را در اروپا پديد آورد.

اوائل قرن گذشته (1904) ماکس وبر( Max Weber) جامعه شناس آلمانی کتاب خود را با نام "اخلاق پروتستانی و روح سرمايه داری" منتشر نمود. با اينکه نزديک به صد سال از چاپ اين کتاب مي گذرد اما هنوز اين نوشته وبر منطبق با شرائط روز مي باشد، چرا که بعد از شکست سيستم های مارکسيستی عقيده وبر (تاکيد بيشتر بر امور فرهنگی و مذهبی و کمتر بر مسائل اقتصادی) برای بررسی توسعه يک جامعه بيشتر باب روز شده است. مارکس حرکت تاريخ را (گذار از سيستم فئودالی به سيستم سرمايه داری) در جنگ طبقاتی که ريشه آن اقتصادی مي باشد (سلب مالکيت از دهقانان و به کار گرفتن آنها در کارخانه ها)توجيه مي کرد و عوامل مذهبی، فرهنگی را دراين گذار تاريخی با اهميت نمي دانست. وبر در کتاب"اخلاق پروتستانی" اشاره ميکند که طرز فکر و عمل کرد يک فرقه مذهبی (فرقه کالوين) از دين پروتستان باعث بوجود آمدن سيستم سرمايه داری و مدر نيته در اروپا گرديد. کالوين ها وظائف مذهبی را بيک امر خصوصی تبديل نمودند و بدين ترتيب سنت و تبعيت از کليسا را رد کردند.
افراد اين فرقه معتقد بودند که فرد مذهبی موقعی در مقابل خدا از گناه مبرا و رستگار مي باشد که در امور شغلی و کاری موفقیت بدست بيآورد. بدين ترتيب يک نوع اخلاق شغلی با ارزش های مذهبی پديدار گرديد که شخص مذهبی را موظف مي کرد که سود کار سرمايه را به مصرف شخصی نرساند و آنرا دو باره سرمايه گذاری نمايد. بدين ترتيب بود که سرمايه انباشته گرديد وهمرا با پيشرفت علوم طبيعی و مناسبات منطقی، عقلايی در امور اداری و قضائی و حتی هنری راه برای پديده سيستم سرمايه داری (نخست در کشورهای پروتستان هلند و انگلستان ) هموار گرديد. بعد از پابر جاشدن اين سيستم ديگر مذهب نقشی در توسعه آن نداشت و حتی مذهب بعنوان يک پديده غير منطقی به کنار جامعه رانده شد. اما به کنار رانده شدن مذهب در جوامع غربی دليل بر بی مذهبی بودن مردم غرب نمي باشد.
اما عقلايی شدن جامعه و يا شناخت عقلی (rationalism) در غرب با جنبش پروتستان شروع نشد. ريشه های اين طرز فکر منطقی را ميشود در کتاب های مذهبی يهوديان و مسيحيان مشاهده نمود.
داستان بهشت وگفتگو خدا با آدم و حوا در اين کتاب ها يک نمونه از اين طرز فکر عقلائی مي باشد.

داستان بهشت بدين ترتيب شروع مي شود: آسمان و زمين وجود دارند و بعد خدا رودخانه و گياه هان (يک باغ) را به وجود مي آورد و بالاخره خدا انسان (آدم) را از خاک درست مي کند و نفس زندگی را به او می دمد و او را در اين باغ جایگزين مي کند. شرائط زندگی در اين باغ برای آدم خوب مي باشد و درختان ميوه دارند. اما خدا دو درخت در اين باغ را به طور مشخص نام گذاری مي کند: "درخت زندگی" و "درخت شناخت خوب از بد". وظيفه آدم نگهداری و آباد نگهداشتن اين باغ مي باشد. ولی خدا شرطی برای آدم قائل مي شود: او اجازه دارد از ميوه تمام درختان استفاده کند به غير از ميوه"درخت شناخت خوب از بد" از قرار معلوم تا اين مرحله از خلقت انسان قادر به تشخيس خوب از بد نبوده و اين شناخت بعد از خوردن ميوه اين درخت به دست مي آيد که خدا مصرف آن را ممنوع کرده بود. خدا به آدم مي گويد که مصرف از ميوه اين درخت باعث مي شود که او (آدم) جان خود را از دست بدهد. اما خوردن ميوه اين درخت يک کار ضد اخلاقی نمي باشد. هنوز مفهوم اخلاق برای آدم ناشناخته می باشد. حال عکس اين مسئله نيز صدق مي کند.اگر آدم از ميوه اين درخت استفاده بکند به شناخت دست می يابد: سرپيچی از اوامر خدا يعنی بدست آوردن آگاهی و شناخت. تا اين زمان از آفرينش هنوز زن (حوا) وجود ندارد. بعد از آفرينش آدم خدا اول حيوانات را خلق و بعد آدم را خواب مي کند واز يکی از استخوان های سينه او حوا را به وجود مي آورد. خدا حوا را برای کمک به آدم خلق مي کند، در واقع نقش حوا يک نقش کمکی مي باشد. از نظر سلسله مراتب آفرينش حوا در مرتبه دوم قرار داده مي شود گفت که او نوکر آدم و آدم آقای او مي باشد.
حال مار وارد ماجرا مي گردد. مار به حوا توضيح مي دهد که با خوردن ميوه درخت ممنوعه او (حوا) به شناخت و استقلال دست ميابد. حوا ميوه درخت را مي خورد و آدم را نيز وادار به خوردن از آن مي کند. اگر حوا نبود آدم به شناخت خود واقف نمي گرديد. نخست حوا به شناخت دست ميابد و با توجه به اينکه او در خلقت در مرتبه پايبن تری از آدم قرا دارد (هگل نيز در فلسفه خود ادعا کرده که اين نوکر مي باشد که نخست به آگاهی ميرسد). وقتی خدا از آدم سوال مي کند که چرا او ميوه ممنوعه را مصرف کرده است آدم جواب مي دهد که حوا به او پيشنهاد کرده است و حوا مار را مسئول مي داند. آدم و حوا از بهشت رانده مي شوند و عمر جاودانی خود را از دست مي دهند و مار نيز مجبور مي گردد برای هميشه بر روی زمين بخزد و دشمن انسان گردد. حوا اولين انسان آفرينش بود که به آگاهی دست يافت و مستقل گرديد. آدم و حوا اوامر خدا را ناديده مي گيرند و نتيجه اين سرپيچی مستقل فکر و عمل کردن آنها مي باشد که برای يک زندگی آزاد ضروری مي باشد. همين کار را نيز انسان مدرن غرب انجام مي دهد. انسان مدرن خرد خود را به کمک مي گيرد و عمل مي کند. در واقع ريشه استقلال فکری و عملی انسانها در غرب (مدرنيته) را بايد در مذهب آنها جستجو کرد، در طرز فکر و عمل کرد اولين انسانهای آفرينش، آدم و حوا.
با اينکه اسلام نيز يک مذهب ابراهيمی مي باشد داستان بهشت در قرآن اختلافاتی با انجيل و تورات دارد. درآيه ها(قرآن) خدا به آدم و حوا (پس از خوردن ميوه ممنوعه) مي گويد که آنها بايد بهشت را ترک و به زمين بروند و بعداً او (خدا) برای هدايت آنها در روی زمين يک فرستاده (پيغمبر) تعيين مي کند. همانطور که خدا در بهشت به آدم و حوا راه خوب و بد را نشان داده بود در روی زمين نيز بايد آنها از دستورات خدا که به وسيله پيغمبر برای آنها فرستاده مي شود اطاعت بکنند در غير اين صورت آتش جهنم منتظر آنها مي باشد. بدين صورت مستقل فکر و عمل کردن آدم وحوا در روی زمين امکان پذير نمي باشد. آنها در روی زمين نيز بايد تابع دستورات خدا باشند. در انجيل حداقل در آخر داستان بهشت از فرستاده خدا حرفی در ميان نيست و آدم وحوا مي توانند روی زمين مستقل فکر و عمل کنند.

۲ نظر:

  1. موافقم،امااگر تئولوژی مسیحیت در علم و فلسفه و تحقیقات غربی حضور دارد، صورت سکولار شده یافته در غیر این صورت نمی توانم تصور کنم انجیل محتوایی عقلایی تر از قران داشته باشد چنانکه اشاره نیز کرده اید که کالوین ها سنت و تبعیت از کلیسا را رد کردند،در اسلام نیز اکر چنین شود شاید همان تغییرات صورت پذیرد.

    پاسخحذف
  2. دوست گرامی

    من منظور شما را در باب سکولار شدن تئولوژی مسیحیت در نیافتم. حس می کنم در مفهوم سکولاریسم باید تجدیدنظر بفرمایید. اما اگر منظور تعدیل شدن باشد باید بگم در ابتدا به ساکن ایدولوژی مذهبی با مفاهیم علمی در تعارض هستند و تحلیل علمی مذهب هم عملی صرفا تبلیغاتی است ، چرا که اکثرا با استنتاجات منطقی از داده های غیر منطقی همراه است. مع الوصف در جوامع غربی بیشتر تلاش به درونی و شخصی شدن مفاهیم مذهبی شده است.
    در مورد کالوین ها هم به نظر من تشیع به عنوان مذهب همان کارکرد را دارد اما در مبانی متفاوت.

    پاسخحذف