۱۳۹۱ آذر ۲۴, جمعه

مانیفست احساسی - سیاسی

گاهی هر کسی از روزگارش نومید می شود و شروع به گفتن یا نوشتن می کند تا آخرین بارقه های بودنش را در کلامی یا قلمی بازنمایی کند و همین احساس پایان ناپذیری می دهد. اعتراض شاید موجب رنجش خاطر شود اما به زعم من شرف دارد به سکوت منفعلی که آدمیان را فرا گرفته است. پیش از این شاید این گونه نوشته ها را بر برگ کاغذی می انگاشتند و شاید هیچ گاه آن برگ خوانده نمی شد، اما امروز بر جایی می توان نوشت که می شود خوانده شود، اما شاید باز نه ... 
شاید در این آینه دوده ی سیاه ذهن من به چشم بخورد و خواندن آن را به پس مانده های شکلاتی و چریک های فدایی فیس بوک توصیه نمی کنم. چنانچه پس از خواندن این نوشته احساس کردید به شما توهین شده است، من به هدف خود رسیده ام، بنابراین لطفاً مخالفت و نظرات خود را نسبت به آن با من در میان مگذارید، که عملی دشمن شاد کن خواهد بود. 
دشمن منم، دشمن خود توئی، دشمن ما همه ایم ...
اینگونه نوشتار از سخت ترین تجربیات روزگار مرده شورسان ماست که برترین جهادهاست ... جهاد نفس ... آنهم تنها ... میان مرغان ماهی خوار... 

در این نبرد شما جز خودتان به یک یا چند اَبَر برچسب نیاز دارید. به یاد داشته باشید که از تاریخ تا گاندی و از دوبوآر تا خیابان، همه چیز چماقی در دست هویت شماست تا مرزهایتان را بگسترید. نجّار پیامبران زیردستی چون حمید دبّاشی و رامین جهانبگلو، این چماق ها را از قبل برایتان خوش تراشیده اند. 
کاراکتر پدر زیبنده ی نقش اول نمایش مبارزه نیست آقای چپ !
پایان کظم غیظ

جانوران بسیاری برای تعیین مرزهای قلمرو خود، گوشه و کنار آن ادرار می کنند. درنگتان مباد بر هر درخت و اندیشه و حقیقتی، لکّه ای از خود بنشانید. شکارچیان موفق گروهی به طعمه حمله می برند. قبیله ای برای خود دست و پا کنید یا با حفظ سمت به عضویت چندین قبیله درآیید. رئیس ها می آیند و می روند، اما قبیله به دو چیز ماندنی ست : مناسک و اوراد 
در آیین ها و رقص های معنوی تان به گرد چیزهای مختلفی حلقه بزنید . روزنامه، قلم، کتاب، اَپل، داس و چکش، چیز تروفو، بدن زن، دیالکتیک، بازار آزاد، صندوق رای و بیرون حلقه زیر لب اورادتان را زمزمه کنید.  اما در این عبادت چنان غرق نشوید که خشک مغز به نظر برسید. متعهد باشید، اما خود را اسیر قبیله نشان ندهید. زیاد کول (cool) نیست .... کول باشید!
تولد آدم های ندیده و نشناخته را تبریک بگویید و سر به سرشان بگذارید ... اوجی گوجی ترول ... مملکته داریم!؟ ... په نه په ...
ما در دهکده ای جهانی زندگی می کنیم و در این ده شما آزادید که خود را مانند صمد آقا یا باقرزاده، هر کدام که می پسندید، بیارایید. کول بودن کافی نیست ... احساساتی باشید!
عاشق شوید .... عاااشق برف .... عاااااشق توووووکا ... عاشششششق مرگ .... عاشششششق شیمبورسکا ....
گریه کنید . گازوئیل تمام می شود ... گریه کنید! 
مصر انقلاب می شود ... گریه کنید! 
ایران تحریم می شود ... گریه کنید!
مامور انتظامی هستید... گریه کنید!
فیلم فرهادی برنده می شود ... گریه کنید! 
گریه کنید! 
آه که دنیا از بس از سر شکم با ما سخن گفت همه جا را گاز اشک آور گرفته است ... گریه کنید !
فاطمه ... فاطمه ... می دونی بشر بره و شاپرک برگرده یعنی چی !؟
می دونی میره و برمیگرده یعنی چی!؟
گریه کنید و به یاد داشته باشید که تنها صداست که می ماند . پس اشک امری فرعی ست ... هق هق بزن لامصب!

.... در ادامه ی بیانیه شماره ی آخر آمده است که از همراهان جنبش می خواهیم، در چهارشنبه های ابتذال هر شب سر ساعت نه ، زباله های خود را دم در بگذارند و در شب های جمعه به زیر لحاف رفته و خود را خیلی نرم برانداز کنند. در سایر روزها از طریق دلنوشته ها به عُنفِ ما تجاوز کنید ... ای سگ تو دلاتون با اون دلنوشته هاتون.
آگاهی چشم اسفندیار هر الاغی که هست باشد، که کمان مُد روزتان دُکّانِ دونبشی ست که هیچ شعبه ای ندارد. تیری ست تشنه ی نگاه و نه خون ! 
دردهای بی شماری هست که سیاه برداری شان می تواند موضوع سرگرمی تازه تان شود ،اما در جستجوی تازه ها چنان افراط نکنید که از سلیقه ی زمانه جدا بمانید که زیر آفتاب هیچ چیز تازه نیست .... آه دِزدِمونا قرص های من کجاست!!!!؟؟؟ 




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر