۱۳۸۹ دی ۴, شنبه

جنجال



اصولا به نظر من جامعه ای که دچار جنجال می شود ، اعضای آن آگاهانه یا از روی ناخودآگاه جنجال آفرین بوده و تنش در سطح آن جامعه بالاست . یکی از مهمترین دلایلی که در گذشته این تنش ها را توجیه می کرد ، فشارهای اجتماعی و اقتصادی بود که منجر به اختلاف طبقاتی می شد و ممکن بود با تشدید تنش ها حرکتی مثل انقلاب یا قیام رخ دهد. امروزه در دنیای مدرن مسلم شده که حرکتهای انقلابی روبنایی بوده و تغییر عمده ای در ساختار جامعه به وجود نمی آورد به همین خاطر در جامعه مدرن کسی به دنبال انقلاب نبوده و در بدترین شرایط به رفرم فکر می شود. حرکاتی مثل تظاهرات و اعتصاب و از این قبیل که بیانگر اعتراض یک گروه است ،در مقیاس های اجتماعی به ندرت اتفاق می افتد و چون اصناف که از حقوق اقشار مرتبط به صنف دفاع می کنند و در صورت نیاز به اعتراض ، آن را سازماندهی می کنند در این قبیل جوامع وجود ندارد، این حرکات مدنی موجودیت نمی یابد.

به نظر من موضوع هایی که در سالهای اخیر از این دریچه حائز اهمیتند عبارتست از : کاریکاتورهای روزنامه ایران و عکس العمل ترک ها ، کاریکاتورهای پیامبر اسلام در دانمارک و عکس العمل مسلمانان و این اواخر، یعنی نمایش فیلم سیصد و عکس العمل ایرانیان که در این نوشته سعی به بررسی این موضوع ها از دیدگاه خاص است . اهمیت این موضوع را می توان با بررسی رفتارهای جامعه را در سه قالب قومیت ، دیانت و ملیت بررسی کرده و نتیجه گیری کرد.

جهت دستیابی به نتیجه ای مطلوب باید بتوان از بحثِ ارزش گذاری و خوب و بد و زشت و زیبا کردن گذشت هر چند که اهمیت این موضوع را یک ذهن به دور از تعصب می تواند درک کند. آنچه که با نگاه ویژه ای مورد نظر بوده میزان حساسیت مردم و بالاخص موضوع حساسیت است. فرض بر اینست که بالا بودن میزان حساسیت در جامعه رفتار عناصر آن را دچار شکنندگی زیاد کرده به صورتی که از نُرم معمول جوامع متمدن تخطی می کند. نُرم معمولی که به آن اشاره شد ، هیچ ضمانت اجرایی نداشته و ممکن است در هر مکان متفاوت باشد و دقیقا با آنالیز کردن حساسیت می توان پی به نُرم و خصلت اجتماعی برد.

با توجه به اینکه دو خصلت اصلی جوامع قومی و قبیله ای تعصب و تبعیض است و با توجه به اینکه سه مقوله فوق الذکر حساسیت جامعه را برانگیخته می توان نتیجه گیری کرد که ایرانیان بر روی ملیت و دین و اصل و نسب خود تعصب دارند.

معمولا کسانی که مقید به ملیت هستند خود را مقید به دین ندانسته و بالعکس و این قضیه در مورد قومیت هم صدق می کند و این سه فاکتور هست که به نظر من در شناخت شناسی ایران و ایرانی باید مورد توجه ویژه قرار گیرد چون با مطالعه و رجوع به تاریخ اکثر تغییر و تحولات بر آن اساس شکل گرفته است.

ولی وجه تشابه این سه فاکتور چیست و چگونه عمل می کند ؟ به دو صورت می توان به این موضوع نگریست اول اینکه با مطالعه جزئیات آنها پی به نقاط مشترک آنها برد دوم اینکه با مطالعه نوع برانگیزش و عکس العمل اجتماعی پی به تشابه برد و این دومی دقیقا مد نظر نویسنده است. قالب این بررسی در فلسفه تحت بررسی وجودی و ماهوی مطرح است.

اگر فرض شود که تعصب و تبعیض متعلق به دورانی است که آگاهی در سطح پایینی بوده و اگر نتیجه گیری شد که تعصب یکی از واقعیت های فرهنگی ماست ، آیا نمی توان نتیجه گیری کرد که آگاهی در سطح اجتماع بسیار پایین بوده تا حدی که عوامل فرهنگ ابتدایی بشر مثل تبعیض به وفور وجود داشته و حتی یک ارزش تلقی می گردد ؟ آیا جامعه ای که دچار ارزش های ماقبل تاریخ است ، جامعۀ ماقبل تاریخی نمی شود یا نیست ؟

این تلقی در نظر من همان تقابل سنت و مدرنیته هست که می تواند جامعه ای را سنتی و یا مدرن کند و البته با هم داشتن هردوی این ها در حالی که اساس رفتار اجتماعی بر هر دو متکی باشد به گونه ای که گاهی بسته به موقعیت از این و گاهی از آن استفاده شود ، ارمغانی جز تضاد را به همراه ندارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر