۱۳۸۹ آذر ۶, شنبه

پیامبران و کتاب مقدس




زمانی که ما تصديق کنيم که يک کتاب آن چنان آسمانی و مقدس است که از ترديد و انتقاد معاف شده، افکار و اندیشه ما، دقيقا از همان لحظه، به بردگی و اسارت کشانده می شود. اينکه خدا ارتباط خود را با موجوداتی هوشيار و انديشه ور برقرار ساخته ولی درست هنگامی که همان هوشمندان به جرم بهره جويی از عقل و درايت خود، کمر همت به درک و فهم آن ارتباط می بندند، محکوم به عذاب ابدی و دوزخ بشوند، جز پندار بافی و تصوری مضحک و بی اساس نيست.

اگر ما باوری راسخ داريم که می توانيم از خرد و نيروی حقيقت جويی خود استفاده کنيم، در همين رابطه مسلما حق داريم که کردار خود را هم با آن انديشه منطبق کنيم و هيچ خدايی هم حق ندارد که ما را به آن دليل تعزير و تنبيه نمايد.

دکترينی که معتقد است شادمانی و رستگاری در آينده بستگی به ايمان و کيش و مذهب دارد مخوف و هولناک است. اين زشت ترين و پوچ ترين پنداربافی هاست. اينکه ايمان و مذهب، پاداش هايی ابدی به همراه خواهند داشت، در حالي که خردگرايی، ديدگاه های عينی و تجربيات انسانی شايسته عذاب و عقوبت های ابدی خواهند بود، توهمی آن چنان بيهوده وعبث است که لياقت خرده گيری را هم ندارد. تنها معجونی اندوهناک از جهل و جنون به نام "کيش و ايمان" می تواند مدافع و سنگر چنين پنداری باشد.

اين کتاب های "مقدس" را همانند کتاب های ديگر بخوانيد؛ فکر و خرد خود را به کار بياندازيد همانگونه که هنگام خواندن کتاب های ديگر به کار مياندازيد؛ عينک های تکريم و تعبد را از چشمان خود برداريد؛ اشباح خيالی ترس را از قلب های خود بزدائيد؛ ردای خرافه را از بلندای افکار خود به کناری بزنيد – و بعدتورات، انجيل و قرآن "مقدس" را بخوانيد. متعجب خواهيد شد که چگونه، حتا برای يک لحظه، تصور می کرديد که موجودی فرزانه و با خرد، بخشنده و مهربان، نويسنده و نگارنده و مبلغ جهل و قساوت نهفته در آن ها بوده است...


عده ای برای فرو نشانی خشم خدايان، به خود ماموريت داده اند، تا مردم را به وظائف خود در برابراين نيروهای پنهان آشنا کنند. پيدايش دکانداران کيش ها، از همين جاست. عاملينی که تظاهر می کنند که حد فاصلی بين خشم خدايان و بی پناهی مردمان هستند. اين سوداگران دين، خود را وکلای انسان ها در پيش دادگاه بهشتی وانمود می کنند.

اينان پرچم نامرئی آتش بس جنگی، اعتراض و درخواست ها را حمل می کنند. اينان با دستور العمل هائی باز گشته اند، که به اقتدار و قدرت تکيه يزنند. مردمان در برابر خادم خود به زانو می افتند، و اين دين فروشان از هيبتی که دل های مردم از بابت اعتبار و نفوذشان در خدايان ايجاد شده، سوء استفاده نموده، همنوعان خود را به چاپلوسانی دغل کار و برده هايی بی اختيار مبدل کردند...

۱ نظر:

  1. من فکر می کنم
    هرگز نبوده قلب من
    این گونه گرم و سرخ
    احساس می کنم
    در بدترین دقایق این شام مرگزای
    چندین هزار چشمه خورشید
    در دلم
    می جوشد از یقین
    احساس می کنم
    در هر کنار و گوشه این شوره زار یأس
    چندین هزارجنگل شاداب ناگهان
    می روید از زمین.
    من فکر می کنم
    هرگز نبوده
    دست من
    این سان بزرگ و شاد
    احساس می کنم
    در هر رگم
    به هر تپش قلب من کنون
    بیدار باش قافله یی می زند جرس.

    پاسخحذف